فاز فعالین فضای حقیقی و مجازی در عرضه انتخابات رو اصلا درک نمیکنم!
نه اونهایی که فعالن که رای بدید نه اونهایی که فعالن و میگن رای ندید!
فاز فعالین فضای حقیقی و مجازی در عرضه انتخابات رو اصلا درک نمیکنم!
نه اونهایی که فعالن که رای بدید نه اونهایی که فعالن و میگن رای ندید!
کیف خواب صبح 5شنبه به اینه تا لنگ ظهر بخوابی
نو آلرام نو سروصدا:)
نیاز به چندتا بوک مارک داشتم برای کتابهایی که دارم میخونم
دیگه دست به کار شدم با خمیر پاپیه ماشه دوتا بوک مارک درست کردم یکی یه فیل خنگوله
دومیش هم یه روباه خیلی خنگه:)
این روزها خیلی فکر توی سرمه تحلیلهای زیادی دارم
شاید اندازه 40 صفحه ورد شده تایپ کردم
و تایپ کردنش بهم آرامش میده
از ذهنم خارج میشه
بچها دیشب من اصلا اصلا زیر پستم ننوشتم مامان!
یعنی اون تایم من با دست چپم در حال تایپ کردن بودم
خوب از نظر روانشناسی دست غیر مسط گفته های کودک درون رو بیرون میریزه
در نوشتن تایپی رو نمیدونم!
اما در نوشتن روی کاغذ برای من موفقیت آمیز بوده
ولی دیشب اون کلمه مامان آخر پست رو من امروز دیدم!
برگشتم ببینم چی نوشتم بااون حالم؟ گاهی برمیگردم میخونم
و خودمو نقد میکنم. بعد میبینم ته تهش نوشتم مامان!
اون گفتگوی کودک درونم بوده حس گمشدگی داره و داشته!
و من ازش حمایت نکردم حتما!
نشخوار فکری دارم در مورد الف!
دیشب زنگ زد چیزی که خیلی مشهود اینه!
الف اعتماد به نفسش کم شده الف به یکی نیاز داره تواناییاش رو دوباره یادش بیاره
الف نیاز داره هولش بدی! الف میترسه قدرت ریسک پذیریش کم شده!
دنبال حاشیه امنش هست!
همون مدیریت در سازمان دولتی و پشت گرمی و....
یاد همون کتاب چه کسی پنیر من را جابه جا کرد میفتم
مقاومت در مورد تغییر انعطاف پذیر بودن یا بوکشیدن تغییرات و...
بهش دیشب گفتم تو اعتماد به نفس و خودباوریت رو از دست دادی!
نیاز داری به خودت یادآوریش کنی!
مسیرت مشخص وروشن ولی خودت نمیبینش چون میترسی!
یه صحبتهایی هم در مورد من کردیم
راستش الف نگران منم هست دو دوتا چهارتا میکنه
اینجا حقوقم کمتر من به سختی میفتم و....
من گفتم نگران من نباش
بعد میگه من برم تهران تو باید بیای مدیریت کنی اینجا رو
بذار همه چی روی روال بیفته
من خونه همه امکانات در اختیارت میذارم بیای جای من.
منم میگم باشه حالا تاآینده!
بهش گفتم اوکیم ام نگران وضعیت مالی نباش
من قانون کار بده و درصد از مشتریای خودم!
اینطوری فکرکنم خیالش راحتتر کردم!
یه نکته هم اینکه چیزهایی که بهش گفته بودم رو داره اجرا میکنه
و مشتریای خوبی گرفته!
اما نباید میگفتم شاید میدونی شاید ادم نباید افکارش رو توی بیزنس رایگان ارائه بده!
هرچند من واقعا الان فکر درامد نیستم فکر موفقیت الف هستم
ولی بعدا میتونه افکارم سودآوری داشته باشه برای شخص خودم
بخاطر همون درصد بازاریابی!
حداقل من الان میدونم که الف رو چقد بهش پول میدن! چنددرصد!
اینکه سود الف کجای ماجراست؟
و....
فکر میکنم تا پایان شهریور توهمین شرکت میمونم و از مزایاش استفاده میکنم
بعدش میرم توی تیم الف اگر با دورکاری من موافق باشن!
باید بشینم یه پلن بنویسم همه جوانب رو در نظر بگیرم!
اگر نشد واگر شد چی میشه من باید چه کنم و...
فایل ترجمه دوستم برام خیلی رونتر شده و الان باهاش مشکلی ندارم
سرعتم بیشتر شده
و امروز تمومه فایله!
یکی از ویژگی های بولد صاحبخونه من بی ملاحظگی!
به این صورت که مثلاساعت 5 صبح هم یه فکری بیاد تو سرش و فکر کنه
الان موجا باید بدونه اینو میاد ایقدی صدام میزنه که بیدار شم!!
گاهی زندگی تورا تنها می کند
تا تو خود را بیابی
ممکن است فکر کنی گمشده ای یا در حال
از دست دادن دوستانت هستی، اما در واقع
در حال به دست آوردن چیزهایی با ارزش تری هستی!
نمیدونم چرا هر سری من از کنار اون حفاظ سیم خاردار انبار بزرگ میگذرم
یاد مرحوم میفتم...
نمیدونم چی اون انبار بزرگ شبیه منه؟ شبیه رابطم؟
یه سمتش پر لوله های انتقال گاز، یه سمت شبیه بیابون پر الف های خشک
یه سمتش خونه نگهبان و یه سمت نی زار....
نمیدونم کل اون یک کیلومتر من همیشه منقلبم....
انگار یه جایی یه گوشه از زندگیمه در گذشته یا در آینده....
نور نور افکن و براق شدن علفها...اون سایه ای می اندازن رو زمین
یه جایی از زندگی منه یه صحنه که خیلی واضح دیدمش
هیچیش شبیه شهر مرحوم نیست اما من یاد اون میندازه
یهو حس میکنم یه بچه ام که مامانش دستشو ول کرده و
تو حرم گم شدم هم میترسم دیگه پیدا نشم
هم میترسم منو بدزدن و بلایی سرم بیارن....
اما ترس بزرگتری دارم اگر مامانم پیدام کرد نکنه دعوام کنه؟
نکنه سرم داد بزنه که چرا دستتو از دستم جدا کردی؟
نمیدونم یه حس بدیه که بیدار شده
مدتها بود خواب بود
اما لازمش دارم که باشه که تصمیمات مهم بگیرم
که کارهای مهم بکنم!
تعریف کردن اون روزها این حس در من بیدار کرده من اون روزها گم شده بودم.
مامان
من هنوز نمیدونم که برای یک ملک تجاری باید چه ویژگی هایی رو در نظر گرفت!
یعنی تجربه ای ندارم ازش!
بعد فری میگه تو که خوش سلیقه بودی و هستی میتونی توی این حوزه هم نظر بدی
الف همه چی رو با من داره پیش میبره
دیگه دیشب یه سری نکات به ذهنم اومد مثل نزدیک بانک بودن و...بهش گفتم
دوسه تا دفتر دیده یکیشون یکیشون توی برج بود خیلی ویوی خوبی داشت
اما واقعا گرون بود!
ماهی 18 تومن اجاره اش بود درسته سه ماه اول هزینه با الف نیست و شعبه مرکزی خودش پرداخت میکنه
اما به نظرم بعدش به سختی میفته. گفتم نه یکی دومی بهتر بود از نظر موقعیت منظورمه
نزدیک اداراتی که ما باهاشون کار داریم و نزدیک بانک بود و... دیگه من نظرم روی همین بود قبل ما یه شرکتی اونجا بوده که من گفتم ببین این شرکته تاکی بوده و...
ته توش خودم دراوردم و ادرس و... شرکت رو گیر آوردم که امروز تماس بگیرم که چرا از اونجا رفتن و مشکلشون چی بوده؟
الف میگه تو به چه چیزهایی توجه میکنی دختر:))))))
بهش میگم خوب دیگه برا امروز بسه و استراحت کن
تا فردا که باز بری چندجای دیگه رو هم ببینی
بهتون گفتم الف یه آدم عجول! گاهی هم هیجانی عمل میکنه
و همیشه باید یکی باشه ترمزش رو بکشه. مثلا اگر به خودش بود دفتر اولی رو قراردادشو می بست!
من میگم حداقل 10 جارو ببین! بعد انتخاب کن همه اینا یک هفته طول میکشه و بعد تصمیم بگیر
خدایی حرف من براش حجته. اما من دوست ندارم مدام بهش بگم چه کن چه نکن!
چندتا مانتو اداری خوب و شیک نیاز دارم و دارم فکر میکنم وای من اگر قرار باشه با الف کار کنم
کم میارم خوبه که دورکارم!
هرچند هنوز من تصمیم قطعی نگرفتم!
اما الف فوق العاده خوش پوشه و خیلی به ظاهرش میرسه
یکی از دلایلی که دلنشین برام همینه که یه مرد این همه به خودش میرسه!
منو یاد بابا میندازه بابا فوق العاده مرد خوش پوش و شیکی بود، همیشه تمیز
همیشه بوی خوب میداد. یادمه کوچیک بودم به من میگفت موهای گوشش رو بچینم
مثلا توجه به این جزییات رو از اون یاد گرفتم اینکه آدم برای خودش باید خیلی تمیز ومرتب باشه
دومین چیزی که از بابا یاد گرفتم رسیدگی به غذاست اینکه همیشه غذای خوب بخورم
واگر دلم چیزی میخواد ازش دریغ نکنم چون معلوم نیست فردایی باشه!
وخسیس نبود بابا منم نیستم خداروشکر.
الف اینطوری خوش پوش خوش خرج یه جوری میره خرید میاد با ذوق میکنه
با خرید حالش خوب میشه.
اونقدری لباس داره لباسهای خوب ومارک داره که من واقعا گاهی دعواش میکنم
بسه دیگه!
ایقدی خرید نکن!
نیاز به پوشاک میذارم برا بعد از تمدید خونه نمیدونم قرار چی بشه و اجاره و پول پیش چقد میشه؟
اما میدونم که فعلا هزینه هام بالاست و باید صرفه جویی کنم.
دوستان من ادامه رو فردا مینویسم چون بیانش یکم خودمو احساساتی میکنه!یعنی از من انرژی میگیره بازیابیش.
و یه جورایی تداعی خاطراتش نمیتونم بگم ناراحت میشم، نه !!خوشحالم نمیشم!
امروز دیگه خیلی تایم گذاشتم چون قضیه درسمم بود!
من باید پیش نویس های خودمو تو روابطم بیرون میکشیدم
برای همین میگم نظر شما هم برام اهمیت داره شاید چیزی رو ببنید که من نبینم
خوب من این فرصتو میدم شمااینها رو بخونید تا باقی ماجرا روبعدا شرح بدم.
امروز روز استراحتم بود بخاطر پریودی و روز کم رسانی به الف هم بود بخاطر اینکه داره میره دفتر میبینه
و عکس میفرسته و به مشورت من هم نیاز دارم از صبح کلی عکس فرستاده کلی حرف زدیم وبحث کردیم.
خوب من کلاسم تموم شد
بچها لطفا تحلیلتون از این ماجرا رو حتما بهم بگید برای خودم خیلی مهمه
من تحلیل خودمو دارم در حین نوشتن میگم و در پایان هم تحلیل نهاییم رو میگم
و ببخشید که طولانی میشه!
خوب جونم واستون بگه
سبزی ها رو آوردین:)))