بالاخره خونه جارو شد
ولی هلاک شدم دستم داغون شد.
اول از همه از اتاق خواب شروع کردم چون میخواستم مرتب ترین و تمیزترین باشه بعد بقیه خونه
و همینطورم شد
بعدش شمع و وعود روشن کردم و رفتم دوش گرفتم و دمنوش نعنام هم دم کشیده بود و نشستم ویدیو های فان تو یوتیوب نگاه کردن
یکم با لیلا و نازی حرف زدیم و بارون شروع شد من خوابم میومدشدید ساعت یازده خوابیدم تا 7
به خودم گفتم خودم جان الان جمعه است سعی کن بخوابی تا لنگ ظهر که خوابم برد تا ساعت 10 وخداروشکر حسابی بدنم و مغزم استراحت کرد
صبونه هم پنکیک گندم و سبوس درست کردم و با میوه های خوشگل تزیین کردم و یه شیرکاکائو و قهوه درست کردم
و با ارامش تو این روز پاییزی و ابری نشستم به صبونه خوردن
حالم خداروشکر خوبه و خستگی هفته پیش دررفت کامل
و کلی برنامه است برای امروز
ناهار بایدیه جور خورشت درست کنم
و یه سری بادمجونا داشتن خراب میشدن دیگه خرد شدن و نمک زده شدن ببینیم چه بلایی سرشون بیاریم
و بعدم سبزی هایی که پاک نشدن و دارن خراب میشن باید پاک بشن
گوشت هایی مامان باید بسته بندی کوچیک کنم
هنوز تصمیم نگرفتم ناهار چی درست کنم
شایدم ته چین بادمجون درست کردم یا ته چین لوبیا
یه فیلم خوب ببینم و کیف کنم و حسابی رفرش بشم برای هفته آینده:)
دیشب داشتم به دختر دایی میگفتم که تولد لیلا چی کار کنیم؟ گفت من مینی کیک درست میکنم یا میخرم و کادو تو هم دوست داری کادو بخر
بریم بیرون باهم سه تایی به دور از بچه های عنمون:))))))))
ببینیم بچهاشون ایا برنامه مارو چطور خراب میکنن؟
بریم به برای جمع بندی اخر هفته و استراحت کردن:))))