آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!

محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندها

۶۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۵۸ ب.ظ

دکتر

تصمیم گرفتم که برم پزشک متخصص ریه

یه دونه پزشک متخصص خوب اینجا هست که همه نوبتهاش پره

و تاجایی که من تحقیق کردم و دوستام که کرونا داشتن بهم مشاوره دادن

گفتن گویا پزشکهای فوق تخصص ریه بیشتر پروتوکلهای کرونا و داروها رو بلدن

و بقیه پزشک ها چندان اموزشی در این زمینه ندیدن نمیدونم تا چه حد راسته؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۱۸:۵۸
موجا ...
يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۶ ق.ظ

مجرد بودن

اول صبحی یکی از همکارها پیام داده واقعا حیف

در اوج جوونی تنهایی الانم مریضی

یه لحظه واقعا خندم گرفت بجای ناراحتی

 برگشتم بهش گفتم وقتی یکی تنهایی انتخاب فعلیش هست

بهش ایراد نگیر!!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۲۶
موجا ...
شنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۰ ب.ظ

خوب درباره کتاب درباره رییس

توی کتاب که بعدا اسمشو میگم بذارید کامل بخونم بعد میگم

ولی من از همون کلمات اولش باهاش ارتباط برقرار کردم خوب شروع شده بود و همینطور خوب ترجمه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۲۰
موجا ...
شنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۰۸ ب.ظ

زندگی ادامه داره

من متوجه شدم وقتی داداشم کرونا گرفته بود وقتی دوستام کرونا گرفته بودن

خیلی استرس و نگرانی داشتم اما وقتی خودم گرفتم استرسم زیاد نیست

نمیدونم شاید نگران خودم نیستم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۰ ، ۲۰:۰۸
موجا ...
شنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۵۶ ب.ظ

تنظیمات کارخانه پیش فرض روی حالت تهوع:)

یه جورایی به این پس زمینه حالت تهوع پیش فرض عادت کردم

امروز صبح با سروصدای همسایه که دم در خونه من داره جوشکاری میکنه بیدار شدم

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۵۶
موجا ...
جمعه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۰۴ ب.ظ

امروزم تموم شد:)

خوب از امروز بگم

که برای فرار از حالت تهوع دمنوش نعنا و دمنوش آویشن خوردم

اون چیزی که آزارم میده مصرف چیزهای شیرین هست

هرچیزی که پراز شکر هست منو افسرده میکنه

ولی این روزها زیاد میخورم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۴
موجا ...
جمعه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ

ادامه بیماری

ساعت 4 صبح با حالت تهوع شدید بیدار شدم

حالت تهوع این مریضی حداقل برا من اینطوری نبوده ببخشید که بالا بیارم

فقط یه حالت تهوع در پس زمینه حال عمومیت هست

دیگه بیدارشدم اما چیزی نخوردم سعی کردم باز بخوابم

و که خوابم برد تا 11 هرچند باز وسطش از حالت تهوع بیدار میشدم اما خوابیدم

و صبحم باز صبونه خوردم عین هرروز

زن عمو زنگ زد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۵۵
موجا ...
پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۲۰ ب.ظ

بیرون رفتن

فکر نمیکردم دلم برای یک خرید ساده هم تنگ شده باشه

الان میشد یک هفته که به عنوان یک شهروند سالم بیرون نرفتم

و کارهام رو خودم انجام ندادم و چقد سخت بود

عصری یه سری چیز میز نیاز داشتم مثل جودوسر و گردو و کیک شکلاتی و بستنی

گفتم خودم برم بگیرم

داداش همون موقع زنگ زد که چطوری و چه میکنی

گفت ببین حق نداری بری بیرون شاید تو کوچه افتادی خوب بده من میرم میخرم

گفتم نه نمیخواد من خودم میخوام سعی کنم برم بیرون سه تا ماسک و دستکش و شیلد هم میزنم

دیگه هرچی اصرار کرد من قبول نکردم گفت خوب برو همین اولین مغازه تو کوچه ات بعدم برگشتی به من زنگ بزن

دیگه رفتم سعی کردم واقعا تند راه نرم چون من از اونام که خیلی تند راه میره

دیگه سه تا ماسک و شیلد و دستکشم که برا محافظت از مردم زدم نه برای محافظت خودم

سریع رفتم اون سوپری خلوته خریدهامو کردم وبرگشتم

الانم دارم آش جو درست میکنم از غذا فریزری خسته شدم

هوس یه غذای گرم کردم

اومدم تو اتاق امروز کلا چون سردم بود

بعد زن داداش دومی زنگ زد و یه 10 دقیقه حرف زدیم

بعدش خواهرم زنگ زد اونم ده دقیقه بعدش از اون حال خوب صبح خبری نبود حالت تهوع و سرگیجه گرفته بودم

اومدم رو تخت خوابیدم و فیلم دیدم که مشغول شم

همزمان داداش اینا هم پیام میدادن

بعد فاطی میگه این حالتت بیشتر به بارداری میخوره تا کرونا

که مشغول تعیین اسم برا بچه بودیم و انتخاب قیافه واسش

ته تهشهم قرار شد نسیم دوستم مادرخونده بچم باشه چون هم پولدار هم اینکه دختر خوبیه وشوهرشم مهربونه من ایقدی مهربون شوهرش

بهش می گم دایی:)

خلاصه اینطوری ها بود که مشغول کردم خودم رو تا عصر و دوقسمت سریال دیدم ، بعدش نشستم پای کار استاد

یه خنگ بازی دراوردم دیتاهای استاد رو نخونده بودم یعنی شیت دوم رو نخونده بودم یه ویس فرستادم براش طولانی

که این که نمیشه واینطوری غلط دیتاها اینجاست و...

بعد که دیتاها رو چک کردم در شیت دوم همه اون چیزها موجود بود:)))))))

بعد فهمیدم یاخدا من این مدل رو شونصد سال پیش کار کردم و یادم رفته!الزایمر گرفتم یا بخاطر کروناست؟

هیچی نشستم سرچ کردم اساسی چندتا مقاله گیر اوردم در مورد بخش فرمول وریاضی مدل

ببینم از پسش برمیام یا نه

خوشحالم ولی باز برگشتم به دوران درس خوندن

یاد اون سالها بخیر جوون بودم و چقد انگیزه داشتم برای یادگیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۲۰
موجا ...
پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۵ ب.ظ

روزی بهتر از دیگر روزها

از دیروز که برگشتم خونه خودم حالم بهتر شد

چون استرس و اضطرابم بخاطر اینکه خانواده مبتلا بشن اگر البته کرونا باشه

کلا از بین رفت

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۲۵
موجا ...
چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۳۹ ب.ظ

خونه خودم

خوب بالاخره اومدم خونه خودم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۳۹
موجا ...