بیدارشدم ساعت 8 عین هرروز ولی مغزم خواب بود چون دیشب برای خواب تلاش کرده بودم و نشده بود!
بیدارشدم یکی دوتا کار انجام دادم تو رختخوابم
چایی هم دم کردم ولی مغزم خواب بود
رییس ساعت 4 پیام داده بود خوابت برده؟ یادت رفته کارتو ادیت کنی برام بفرستی
خندیده بود که وای ایقدی این کدها زیادبوده و زیاد نوشتی خودت وسطش خوابت برد چه برسه من که قرار بودبخونمش
منم پاشدم یه ساعته ادیتش کردم فرستادم حضرت همایونی بیدارمیشه فکر نکنه انجام نشده!
ولی حقیقا به تخمم گرفته بودمش دیشب و انجام ندادم!
ویکی ذو کار ریز دیگه هم تو رختخوابی از نت که وصل بود انجام شد و نمیدونم کی خوابم برد! ساعت 12بیدارشدم
باید هفته پیش استراحت میکردم! که نشد یه روزم استراحت نداشتم ببینم چه روزی از این هفته رو میتونم تعطیل کنم!
تندتند از گشنگی یه نیمرو خوردم و باز برگشتم به رختخواب
به خاطر این خواب فکر میکنی عذاب وجدان دارم یا برنامه ام بهم ریخته ؟
خیر اشتباه میکنی نوش جونم بهش نیاز داشتم
وسطشم به همکارها پیام دادم حتی! کسی فکر نمیکرده من خوابم اصلا دارم زیر پتو پیام میدم:))))))
دلم برای داداش تنگ شده برای پلک زدن هاش حتی که چه چشای قشنگی داشت که من از تماشاش سیر نمیشدم هیچ وقت
مژه های فرش مدام دارم فکر میکنم خاک باهاش چه کرده چی شده؟
دیگه عکس آخرش رو در سردخونه نگاه نمیکنم
دیروز یهو حواستم نبود به اجی گفت فلان سفارشتو انجام میدم که داداش بیاره اون که هفته ای دوسه بار میاد اینجا
بعد یهو اجی گفت حواست هست؟ 4 ماه داداش نیست دیگه
من هنوز در مرحله ای از ناباوریم براش
دلم برای بوسیدن زیر گلوش تنگ شده که همیشه که میدیدمش اینکارو میکردم
ما خانواده مذهبی وسنتی هستیم
اما بغل کردن وبوسیدن در دیدار و خداحافظی یه رسم کهنه است بین ما
که بغل کنیم همو ببوسیم همو در آغوش بگیریم همو محکم درهردیداری حتی اگر روزی دوبار باشه
این ویژگی بابا بود که هرروز که از سرکار برمیگشت به ما یادداده بودبیایم استقبالش ببوسیمش خسته نباشید بگیم
دلم برای بابا هم تنگ شده برای چشای قشنگش
تصویرش روز به روز در ذهنم مبهم تر میشه گاهی به خودم میگم من اصلا این دوتا روداشتم؟یا خیال میکنم یه روز داشتمشون؟
برای ناهار لوبیاپلو درست میکنم احتمالا
من برم به کارام برسم
تپل اومد کار من رو خوند نظرش داد
رییس اینطوری بیدار میشه نظر میده یه جوری نظر میده اقا این کارت اصلا به درد نمیخوره به من که چیزی اضافه نکرده ولی همینو میریم!
یعنی مدام داره به بچها و من اینو میگه وقتی میگه این خوبه بدون دیگه عالیه!
بعد تپل رفته بود گفته خیلی اتفاقا دوس داشتم این تحلیلو....
هیچی دیگه رییس گفت همینو بذار کمش باز کدها رو زیاده
بچها مارکتینگ لنگ در هوا منتظر منن همشون دارن یکی یکی پیام میدن و زنگ میزنن
و شماره منو از هم میگیرن و پیام میدن وای ما منتظریم و...
یکی از همکارها شمارمو گرفته
بعد کلی مقدمه چینی گفت وای شما خوزستانی هستی من ساکن فلان جام!
ازشمارتون فهمیدم
گفتم اره ساکن خوزستانم الان نمک پاش:))))))))
من؟ نشستم پای یه فیلم کره ای ترسناک وسطش دارم کار رییسم انجام میدم
تمپختک درست کردم با اب قلم ولوبیا اینو ما بهش نمیگیم لوبیا پلو دیگه!
چایی دم کردم
و لواشک خوردم
دختر دایی برام من طالبی و هندونه ولواشک اورده بوده من اصلا پلاستیکش باز نکردم طالبیه گندیده ولی لواشکها سالمه:)
برم باقی فیلم ترسناکم رو ببینم
