رییس امروز بیدار که شد فایل من شگفت زده اش کرد!
میگه این بهترین کاری که تو این یک ماه و نیم همکاریت انجام دادی!
کارم میدونم خیلی خوبه ولی خوبیش این بود 15 ساعت وقت گذاشتم و نتیجه اش عالی بود به همراه کلی یادگیری!
بعد رییس سر یه جزییاتی هی سوال میپرسه من جوابش میدم هی نامید میشه دانشش تو این زمینه کمتر منه
برعکس همیشه که نگاهش از بالا به پایین بود این سری برعکس!
هیچی دیگه احتمالا امشب بسته بشه این کار و باید بشینم برای بچهای مارکتینگ دعا کنم که فردا شب موفق بشن ورییس به بادشون نده!
از خودم راضی بودم این هفته به جز اینکه صبحها دیر بیدار میشدم!
رفتم قصابی وگوشتها رو چرخ کرد و.... بعد حرف میزد باهام خیلی پسرگلی تازه ازدواج کرده
و نگران برق من بود و رفته بود به دوستش گفته بود من قرار عصر بیام برا گوشتها بیاد واسه برقم بهم مشاوره بده
اقاهه کارمند اداره برق بود یکم راهنماییم کرد وشاید اصلا بتونیم خسارت کولر و یخچالم پس بگیرم:)))))))
حالا توکل به خدا گفت واسه برق خونه هم هروقت خواستی بگو من میام
و....
بنده خدا میگفت فروشم یک بیستم شده! فکر کن هیچ کس مرغ وگوشت نمیخره دیگه
دیگه تا رسیدم اینارو گذاشتم یخچال ویکم چپپس و ماست خوردم با رییس حرف زدیم یک ساعتی
و بعد همبرگر درست کردم و گوشتها رو بسته بندی کردم
مرغهای چرخ شده رو گذاشتم برا فردا که کارم احتمالا کمتره! که ناگت و سوسیس درست کنم
روز به روز بسته های غذاییمون کوچیکتر میشه! واین دردناکه
-----------------
بدخواب شدم
ذهنم درگیر این فیلمه شد
و اینکه خواب از چشمم پرید
رییس گفت بهم دایرکت بده! رو یه پستش میخواست ریپلای بزنم ببینه درسته اینستاش یا باگ داره
هیچی نمیدونم هدفش چی بود!
شاید میخواست ای دیمو داشته باشه
منم با ای دی وبلاگم رفتم ریپلای زدم عین اسکلها!
یعنی خسته بودم حواسم نبود
خداروشکر نیومد فالوم کنه و پیجم پراویته
دیگه هیچی اینم از گاف امروز
چایی دم کردم و دارم با کلوچه هایی که مامان آورده نوش جان میکنم
و منتظرم قسمت بعدی سریالمم دانلود کنم وببینم.
بعضی اوقات خدا به ادم رحم میکنه
مثل وقتی داداش فوت شد و من دیگه با نصرت خان هیچ همکاری نکردم!
بعدش امشب فهمیدم اوضاعش میزون نیست نه از نظر مالی! بلکه نمیدونم فکر میکنم از نظر اخلاقی! برادرزاده اش یه چیزایی گفت اونم سربسته!
بعد اون دوستم بود دستش مشکل پیدا کرده بود؟ یعنی انگشتش؟ باورتون میشه خودکشی کرد؟
ولی خوب موفقیت امیز نبود خودکشیش
و مادرش و خانواده همه تردش کردن!
نمیدونم چی بگم واقعا داشتم فکر میکردم رنج نکشیدن در زندگی چقد بده! بعضی ادمها تحمل رنج کشیدن در بزرگسالی رو ندارن چون در کودکی و نوجوانی و جوانی زیادی خوش بودن!
یه مشکل انگشت شد بلای جان کسی که خیلی ادعاش میشد
ناراحتم براش ولی نمیتونم توی این شرایط بهش کمک کنم چون تا همین دوهفته پیش با وجود عزادار بودن یاسین خوندم تو گوشش
و در نهایتم منجر به این شد که اقا این ادم حرف توگوشش نمیره نمیخواد بشنوه!