بالاخره من امروز موهام رو رنگ کردم
چون تصمیم گرفتم یه چندروزی برم خونه مامان که گرما زده نشم
البته معلوم نیست کی برم؟
داداش زنگ زد برو اونجا که مریض نشی
چون تعمیرکار زنگ زد گفت موتور کولر سوخته و بدردت نمی خوره دیگه گفتم خوب بفروشش
گفت اوکی
داداش گفت یا بیا برو خونه ما
یا اینکه برو خونه مامان
بعد یه سری چالش داریم تو کارمون که این روزها هممون درگیریم من برم خونه مامان تمرکز ندارم اصلا
حالا با خودم گفتم تا 4 شنبه صبر میکنم
محمد هم زنگ زد که عمه من پیگیر کولر هستم ولی سه روز طول میکشه تقریبا تا از دبی برسه و...
گفتم اوکی بهترم هست عجله نکنم برا خرید یه هفته صبر کنم حداقل
کپل نمیدونم چش بود به من پیام داده اماده شد اون قسمت که میخواستی کمکم کنی؟
بهش گفتم دیشب گفتی خودت انجام میدی که
گفت وای مشکلی نیست من یادم نبود و....
بعد جلسه داشت با مدیر نمیدونم چی شد پیام داد اصلا خوب نبوده جلسه
منم استرس گرفتم
من امروز سر اون کاری که با مدیر بحث داشتیم باهم البته بحث علمی
یه پیشنهاد دادم اقا بیا من با دیتا باهات حرف بزنم و مقایسه دیتا همین
گفت اوکیه
اینکارو کردم حرفای من مصورتر ودرست مشخص شد
و البته جالب بود واقعا نتیجه و برای خودم خیلی قشنگ بود چقد یاد گرفتم از این بحث با رییس
البته صبح که بیدارشده بود گفت خدا بگم چیکارت کنه 20 مین ویس فرستادی:)))))))
خوب جواب کامل ازم خواسته بود چه کنم
و همشو با جزییات گوش کرده بود خخخ
وامروز یه دسترسی زیبا بهم دادن که یکم نفع شخصی خودم توشه:)))))))))
دیشب اصلا نخوابیدم هیچی تاصبح الان موهام رو که رنگ کردم دوش گرفتم شام درست کردم خوردم
ناهارم میلی نداشتم ابدوغ خیار خوردم بسکه گرمم بود
من برم به کلاسهام برسم:)
ما رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید