روزی که گذشت! با یک تمرین خفن!

امروز سختترین روز تمرینیم بود

یه جایی دیگه واقعا نا نداشت بدنم!

عضلات تا حد انقباض کامل و سوزش درگیر میشدن 

و مربیم صبح گفت امروز رو از سختترین روزشروع کن مشکلی نیست

ولی واقعا سرویس شدم 

چون خیلی وقت کم آوردم 

باید روزهای دیگه خیلی زودتر برم باشگاه

با اینکه 8ونیم رفتم تا 11ونیم طول کشید و بخشیش رو دیگه نشد 4 ست بزنم مجبور شدم دو ست بزنم

یه گزارشی هم به دکتر دادم از بابت یک هفته رژیم و...

دو حرکت هست که برای من انجامش اسون نیستو ممکنه اسیب زا بشه

بهش گفتم که جایگزین کنه!

و ...

دیروز عین غروب جمعه دلگیر و بد بود

البته بقول مامانم روز اخر سفر خودش سنگینه

این شهر برام خفه کننده بود هم میم نبود هم بچهای داداش

هم دلتنگی زود هنگام بابت رفتن همیشگی داداش اینا از این شهر و تنهایی خودم 

خیلی خوب بود وجودشون برای من

میم دید از ظهر بی انرژی هستم بیشتر زنگ میزد و غروبی دیگه زدم بیرون

و رفتم تااخر کوچه خرید کردم وبرگشتم

خوب بود 

اومدم خونه رو تمیز کردم و جارو و تی و دستمال کشی و گردگیری 

بعدم که خونه خوب و تمیز ومرتب شد

شام خوردم و بعد با یکی از دوستام نشستیم حرف زدن و ویس دادن

تا یکساعتی 

میم هم چندباری زنگ زد و بعد تو سفر دوتا از دوستاش با دوتا خانم دوست شده بودن

و میخواستن اون شب دعوتشون کنن ویلا

میم هم اصلا دلخوشی از این کارشون نداشت و ناراحت بود 

وقتی میگم ما زیادی باهم صادقیم یعنی همین!

دیگه شب تا ساعت یک که من بیدار بودم با هم حرف زدیم ومشغول بودیم باهم 

میم دلتنگ بود منم دلتنگش

میگه هرجایی رفتم دوست داشتم توهم باشی واقعا هرجایی میرفت خوب بود خوشش میومد زنگ میزد یا پیام میداد عزیزم اینجا جات خالیه

بعد بهش گفتم منم امروز حس کردم این شهر بدون تو چقدر دلگیره

دیگه من یک خوابیدم میم هم میخواست رو مبل بخوابه 

میگفت دوست دارم همین الان برگردم

دوستاش هم بااون خانما مشغول بودن

مرد ایرونی عزیز خانواده دوست مرد ایرونی متعهد آفتاب مهتاب ندیده!

نمیشه تفریح کنید سفر برید خوش باشید ولی کثافت کاری نکنید؟ یا میرید سفر واسه این کارا؟

میم هم شوکه بود میگفت اصن چون من همراهشون بودم قرار بر این مسائل نبوده 

خلاصه میم و یکی از دوستاش که سنش یکم بالاست و من بهش میگم عمو

بابت این کار خیلی ناراحت بودن 

میم میتونه این مسائل رو به من نگه!

میتونه کاملا پنهان کاری کنه

ولی میگه 

البته منم دقیقا همین مدلی هستم باهاش

واقعا باهاش صادقم و اگر در چنین موقعیت های باشم یا مثلا کسی بهم زنگ بزنه و..

در جریان می ذارمش

میم به من نگه منم از هیچ کس نمیفهمم! از کجا بودم ساعت 3 کسی اومده اونجا؟

اگر کسی میومد خونه میم ساعت 3 هم من نمیفهمم چه برسه تو شمال یکی بیاد اونجا

ولی میگه چون بعد اون بحث اولی که باهم داشتیم سر قضیه قرارش با همکلاسیش الهام

همه چیز رو بهم میگه نمیخواد درگیر سوتفاهم بشیم

حالا منم فضولیم گل کرده بود هی میخواستم جزییات بگه:)))))))))

خلاصه از باشگاه اومدم داداشی زنگ زد خانم اف اف رو بزن بنده پشت درم

گفتم تو گفتی فردا از اصفهان راه میفتی که 

حالا که اینطوری من خونه نیستم

گفت میدونم که ساعت کاریته باشگاهم نیستی پس خونه ای

گفتم اقا یه مهمون دارم 

گفت عرضه اش رو نداری:)))))))

دیگه هیچی رفتم درو باز کردم و چاق سلامتی 

الهی بگردم چقدر زیرچشاش از شبکاری ها گود افتاده

این مدت مجبور بود همش شبکاری بگیره که بتونه صبح ها بره دنبال کارای مدرسه بچهاو

انتقالی زن داداش

خداروشکر انتقالی زن داداش هم اوکی شد خیلی خیلییییییییییی خوشحالم که داداشم دیگه تنها نیست

دوسال تنهایی واقعا اذیت شد اونم اون موقعیت که هنوز داداش دوماه بود فوت شده بود

و انتقالیش اومد

و چقدر سختی کشید تو تنهایی سوگواری کرد و غمگین بود

داداش گفت تا تو توی شهرستان و نزدیک خانواده ای

مسائل  و دخالت ها و حرفها هست

تو تنها رفیق زندگی منی تنها کسی که حال منو مدام در هر حالتی پرسیدی و میپرسی و ....

دلم میخواد بیای اصفهان ساکن شی

یا هر شهری که دوست داری فقط اینجا نمون 

یا به مساله مهاجرتت بیشتر فکر کن

دیگه نمیدونم دلم میخواد یه مدتی خونه و زندگی رو سروسامون بدم بعد...

اقا من خیلی فضوووولیم گل کرده 

میم هم دورش شلوغه 

برم ببینم کی خلوت میشه دوباره زنگ بزنه تعریف کنه ماجرا رو:))))))))))))))

---------

پی نوشت آقا میم یکمش با پیامک توضیح داد

بعدش خلوت شد دورش هم زنگ زد باقیش رو گفت که دیگه دوستش اومد

این دوستش که میگم گیره چرا شما این همه باهم حرف میزنید؟

برگشت گفت مگه دو دقیقه پیش نبود باهم حرف زدین؟

میم گفت نه ما یک ساعت پیش حرف زده بودیم

بگو اقا به تو چه ما حرف میزنیم اصن

هیچی بماند میخواستم اینو بگم

دخترای عزیز فرزندان دلبندم خواهران محترم و دوست داشتنی 

واقعا میرید بام تهرون پارک موزه، نمیدونم مرکز تفریحی بازار

بعد راحت دوست میشین تلفن رد و بدل می کنید تازه خیلی راحت هم اون شب برمیدارین میرین بالاشهر تهرون ویلای طرف

اصن به این فکر می کنید ممکن بلایی سرتون بیاد و به قیمت جونتون تموم بشه؟

طرف دوست پسر داشته فک کن 1 ماه 6 ماه دوست پسرش بوده یارو بعد برده اولین مهمونی تجاوز گروهی کردن به طرف

اصن باند قاچاق انسان باشن چی؟

اونوقت شما چطور یکی رو ندیده و نشناخته ازش شماره میگیرین شماره میدین بعدم راحت پا میشین ساعت 3 نصف شب میرید خونه طرف ؟

من که درک نمیکنم این مسائل رو هیچ بخدا پارتنر منم که یه پسر اینو درک نمیکنه

بعد به این فک نمی کنید کسی بهتون شماره میده متاهل باشه؟

یعنی یه لحظه فکر نمی کنید به این موضوع؟

واقعا اینم درک نمیکنم چطور میشه به مرد یا یه زن که توی خیابون بهم شماره میدن اعتماد کرد؟

اصلا ملاک سنجش اینکه این یارو مناسب منه ادم امنی چیه که میتونی توی یه لحظه بسنجیش؟

 

خلاصه اقا من هنگم بخدا اینکه یکی شماره بگیره شب بیاد خونه یارو!

من میم همسایه ام بود سه سال رو هم کراش بودیم 

ولی یبار هم نشد یه لبخند بهم بزنیم 

تازه بعد چندماه از دوستیمون رفتم خونشون که حسابی سنجیدمش

همچین اتفاق خاصیم نمیفته من میرم خونه اش

بعدم باور کنید من اوایل میرفتم اونجا چند ساعت میموندم هیچی نمیخوردم:)))))

هنوز اعتمادم صددرصد نبود بهش که فکر نکنم قرصی چیزی تو نوشیدنیم ریخته!

بعد چندباری که شب موندم تا صبح نخوابیدم

هنوزم میرم اونجا معدود وقتی خوابم میبره

بیشتر وقتها بیدارم

فقط میرم خونه اش چون خونه من خیلی تو دید همسایه هاست و تو نخم هستن

و صاحبخونه ام به شدت فضوله!

الان داداشم دوشب اینجا بوده صدام زده تو نبودی کسی خونه ات بود؟

میگم اره داداشم بود

فقط خوبی خونه رفتن اینه که 

فقط اونجا راحتتریم برا صحبت کردن و کنار هم بودن تا توی خیابون های شهرستان

چون نمیتونیم باهم کافه بریم

بریم رستوران 

 

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
Divine Girl

موجای بامزه :)))) واکنشتو دوست داشتم اکثرا آدمای اطرافم وقتی صداقت طرف رو می بینن تازه بند می کنن که اصلا تو چرا اونجایی حتما تو هم اونکارو می کنی

امیدوارم میم زود برگرده و شهر به حالت عادیش :)

به خودت برس حسابی

 

فدات، آخه میم رو میشناسم وقتی خودم خودم هفته ای دو شب خونه اش میخوابم و چقدر آدم متینی هست

بره جایی و پیش کس دیگه ای هم کاری نمیکنه احتمالا الان رفته بوده زیر مبل:))))))))))
به نظرم صداقت ارزشمندترین چیزی که آدمها میتونن داشته باشه بخصوص صداقت اقرار به کار خطا
اونم دقیقا برخوردش با من سر همچین مساله هایی همینطوره یعنی نه گیر میده نه بند میکنه نه تهمت میزنه نه هیچی 

مینا شین

موجا جونم بوس بهت .

جووون تو اون عضله ها رو بساز فقط بابل خانم 

فدایت دوست داشتنی من

چشممممممم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان