هرچی اول هفته تا اخر هفته
عین چی کش میاد و وقت بابرکت
من اخر هفته ام یک پلک میزنم تموم میشه×
الان احساس میکنم 5شنبه ام تموم شده هیچ کاری نکردم!
دیروز که مثل همیشه درگیر کارهای شرکت بودم تا ساعت 4
سعی کردم بخوابم تا 5 که 20 مین بعدش برم باشگاه
که خوابم نبرد
و مربیم هم زودتر از همیشه زنگ زد که بریم باشگاه
منم حاضر بودم
دیروز اونقدر از بدنم راضی بودم
بعد پریودی که ورم بدن میخوابه و هورمون ها در وضعیت خوبی هستن
بدن شکل اصلی خودش رو نشون میده
پک های بالایی بیرون میاد
و شکم هم کوچیکه چون ورم رحم خوابیده و اب جمع میشه اون ناحیه تو زمان قبل وحین پریودی
یکی از بچها اومد گفت چقدر فرم بدنت عالی شده ساعت شنی شدی قشنگ
گفتم خوب من ژنتیکم همینطوری بوده تایپ بدنیم ولی با ورزش هم بهتر شده واقعا
با یار تمرینیم گرم کردیم زودتر از بچها
و خیلی خفن هست این گرم کردن این دو هفته با ریحان
گرم کردیم و من دیگه برنامم رو شروع کردم
دیروزم تونستم هیپتراست رو 70 بزنم با کش و میله هالتر البته فکر کنم فشار بارش
حدود 110 یا 115 میشد
مربیم گفت صبر کن خودم برسونمت چون پاهام اصن نا نداشت
منم تا فرصت بود چندتایی عکس گرفتم
و دیدم واقعا بدنم تغییرات خودشو داره نشون میده
قرار امروز مربیم ازم عکس بگیره و با استادش تحلیل کنن
برنامه جدیدم روبا کمک استادش بنویسه
یه مربی خفن استادش البته اقا هست و کارش واقعا حرفه ای هست
حالا ببنیم برنامه جدید چی میشه:)
اومدم خونه با داداشی صحبت کردم گفتم بیام کمک
گفت نه فعلا موکتها و فرشها و پتوها رو بردم قالی شویی بشورن
و بچها هم دارن وسایل خودشون جمع میکنن
گفتم شام درست کنم گفت نه بیرون غذا میگیرم خودتو اذیت نکن
دیگه قرار شد امشب شام بیان اینجا
ناهار هم زن داداش گفت مامانم درست میکنه اگر میخوای واست تو هم بیاریم
که تو تعطیلی بخوابی
گفتم نه من خودم درست میکنم
میم هم زنگ زد گفت امشب بیا اینجا
نخوابی زود
داشتم فکر میکردم ببینم حسش هست برم خونه میم؟
خونه رو مرتب کردم و جارو و تی کشیدم
و دوش گرفتم
و شام درست کردم با مامان و اجی صحبت کردم
کارای شرکت رو تموم کردم
و خواستم بخوابم که میم زنگ زد گفت منتظرتم
دیشب زودتر رفتم کوچه خلوت بود خدا روشکر
یادم رفت شیک درست کنم
بچه شام نخورده بود فکر میکرد من شیک درست میکنم میبرم!
چون من لگ دی داشتم نیاز به شیک نداشتم
و باید کربوهیدارت بیشتری میخوردم و پروتیین کمتر
یکم عذاب وجدان گرفتم
اینقدری این روزها بی اشتها هست
و غذا کم میخوره یا نمیخوره و لاغر شده
که شیک میخوره من خوشحال میشم هنوز نسبت به یه غذا اشتها داره
من زود خوابم برد
فکر میکنم خیلی زیادخوابیدم
ساعت 7و نیم بیدارشدم همینطوری حرف میزدیم تا 9 ونیم
من خوابم میومد هنوز اومدم خونه خوابیدم تا 11ونیم
بعد مربیم زنگ زد بیدارم کرد تو یه مورد نیاز به مشورت داشت
ناهارمن قلیه ماهی گذاشتم به زن داداش زنگ زدم
قرار شام رو یاداوری کردم و گفتم کمکی خواست رو من حساب کنه!
صبحانه خوردم و الانم پای سیستم هستم
برم سالاد امشب رو اماده کنم ومیوه ها رو بچینم تو ظرف
هنوز نمیدونم پیتزا درست کنم برای شام یا ساندویچ؟
غذای برنجی نمیخورن شب
احتمالا کنار غذاشون سمبوسه هم بذارم