یادم باشه!

یادم باشه امروز حواسم به مهمونم باشه 

دیروز اجی عذاب وجدان داشت که من کار دارم و اومده

و من پای سیستم بودم یکمم کم کاری کردم و حرف میزدم باهاش که بد نگذره بهش

عصر هم کارهام رو سریع جمع و جور کردم و بردمش بیرون نزدیک خونه یه خیابون هست که کلی مغازه های مختلف توش هست

بردمش اونجا رفتیم چندتا پارچه فروشی ولباس و کفش اینا چیزی پسند نکرد

دیگه موقع برگشت هم رفتیم کلی گوشت از قصابی محل خریدیم واسش همبرگر و... درست کنم

بعد میگه تو چقد پیش اینا عزیزی و احترامتو دارن 

اقای قصاب خیلی منو تحویل گرفت اجی رو هم همینطور:))))

بعد اومدیم سوپری خرید بستنی و شکلات و یکم تنقلات خریدم باز اونجا مدیر فروشگاه خیلی منو تحویل  گرفت

میگه هرچی بقال و چقال رفقا توشدن:))

میگم خوب من مشتری خوبشون هستم دیگه

اومدیم کلی بستنی خوردیم هوا به شدت گرم شده جنوب

من که اصلا نا نداشتم دیگه 

شامم که سمبوسه و ناگت میخواستم درست کنم از قبل از فریزر درآورده بودم و خیالم راحت بود

و تااجی نماز بخونه من شامم حاضر کردم یهو وسط شام من دل درد بدی شدم

بخاطر گرما وپریودی بود دیگه من دست کشیدم اومدم دراز کشیدم یکم

خوداجی دیگه شامم تموم کرد و ظرفهارو شست و مرتب کرد اشپزخونه رو

بعد شامم چایی نبات و بند بساط پذیرایی بود من فقط چایی نبات خوردم ترسیدم دل درد بشم باز

شب خوابم نبرد از کمردرد همش سرپا بودم 

دیروز که بااجی رفتیم بیرون وای کیو دیدیم:)))

یکی از همکارام بود که خیلی پسر خوبی بود تریون خیلی اذیتش میکرد

اقا ابراهیم بهش میگفتیم ما 

وای ایقدی این بچه گل بود و منو دوست داشت 

یهویی نمیدونم چطوری منو دید از تو مغازه پرید تو خیابون و ذوق و جیغ 

وای خانم موجا وای باورم نمیشه دیدمت بعد سه سال وای فعال 

گفت من با تریون اینا قطع ارتباط کردم عین تو 

و... 

بعد به اجی میگفت نمیدونی چقد اجیت گل بود و هست چقد خانم خوبیه

چقد فلانه تنها خاطره خوب من از اون کار موجاست دیگه به زور از ابراهیم جدا شدیم

اجی یه ساعت می خندید میگفت وای کم مونده بود بغلت کنه چه ذوقی کرده بود از دیدنت اخه

گفتم اره پسر خیلی خوبی بود از خونشون برا من حلوا اینا میاورد ماه رمضون روزه میگرفت ما روزه نبودیم

سهم افطاری حلوا و شله زردشو میاورد برا من چون یه بار گفته بودم دوست دارم:)))

منم که شب قبل سفارش ماهی ومیگو داده بود دوست داداش فرستاد دم در خونه

و یکم من بهتر شده بودم دیگه بااجی بسته بندیشون کردم و همبرگر واینام درست کردم واسش وبسته بندی کردیم وفریز کردیم

و بعد دیگه اجی خوابید

من که تا دو بیدار بودم

و بعدش خوابیدم صبحم اجی بیدارشده بود نماز بخونه من دیگه خوابم نبرد 

و اجی با دوستش قرار داشتن برن یه سری کارهاشون انجام بدن 

گوشیم مشکل پیدا کرده و خاموش روشن میشه از مموریشه ببنیم خودم میتونم تعمیرش کنم اگر نشد ببرم بیرون

منم دیگه نخوابیدم و غذارو گذاشتم 

میگو پلو درست کردم که اجی عاشقشه

الانم بشینم پای کارهام

 

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان