خوب امروز دیگه قضیه تولدم فیصله پیدا کرد
و خانواده دل و دماغ ندارن اصلا ازشون واقعا انتظاری نداشتم
ولی بااین وجود همشون تبریک گفتن و... چندنفری هم اصلا انتظار نداشتم تولدم یادشون باشه
و یادشون بود و بهم پیام دادن و واقعا شوکه شدم یاد من بودن!
صورتم پر جوش شده و نمیدونم تاکی ادامه داره این جوشها؟ ولی میدونم بخاطر سبک غذایی ناسالمم بوده!
دیروز یه خار رفته بود تو دستم و هرکاری کردم دیشب نتونستم بیرونش بیارم خیلی بزرگ بود
امروز به صورت ناگهانی و دردناکی هم متورم شده بود هم دردناک و خودش بیرون پرید:)))
خونه رو واقعا امروز خوب تمیز کردم و مرتب کردن خیلی وقت گیر شد اشپزخونه خیلی کار داشت
دوسه بار من تی کشیدم هنوز به دلم نبود خونه و تمیز نمیشد تا درنهایت برق افتاد!
اتاق خواب هم همینطور
دراورها رو تمیز کردم و مرتب
صاحبخونه زنگ زد گفت میخوان عصر بیان توری نصب کنن پنجره های پشت بوم رو
و ....
بعد داداشش ساعت 8 شب اومد!
خوب تاریک این موقع اومدن اخه؟
هیچی خون به جگرشدو نتونست کاری کنه فقط تونست روی لوله های هود رو تور کاری کنه
پنجره هارو نتونست
و رفت و گفت یه روز روشن باشه میام!
در همون حین که تو روی صاحبخونه خندیدم
سر منو برد !
همین
رفتم بیرون یکم سبزیجات و میوه خریدم
دلم سبزی خوردن میخواد که وقت نشد برم بازارچه
ذهنم درگیر خرید کولر و همچنان نمیدونم چیکار کنم؟
سپردمش به محمد که خودش پیگیری کنه برام
از بندر بخرم بهتر چون گارانتی ندارن کولرهای بازار
خوب چه کاریه؟ من کولری میخرم که ارزونتر باشه بدون همون گارانتی
در نهایت هم گارانتی کولر خیلی به کار نمیاد!
تو این سالها که اینطوری بوده
امیدوارم این نگرانی هم تموم بشه و جاش آرامش بیاد
من وقتی یه چیزی رو مخمه و باید بخرم باید بخرمش همین
چون دوسه ساله نشد بخرم و نیازه خونه است یعنی جز واجبات هست
امیدوارم که اوکی بشه ان شالله
حالم خیلی بهتره و امروز از وقتی بیدار شدم واقعا کار کردم تو خونه
ازفردا باید کلی کار تحویل بدم و همکاری جدیدم شروع شده
امیدوارم همش به خیر وخوشی ادامه دار باشه و جیبم پر پول بشه:)
