آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!

محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندها
دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۴۲ ب.ظ

تله های زندگی... پیش نویس های زندگی...

امروز کلاس TA داشتم.

و درمورد تله ها و پیش نویس های زندگی بود، که این مساله رو من زیاد دارم

یعنی اکثرمون این تله ها رو داریم و با خوندن کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید میتونید تله هاتون رو پیدا کنید

 من پیش نویسهام رو تا حدودی میدونستم و تله های زندگیم رو

وقتی برای استاد شرح میدادم، گفت بااینکه این مدت خیلی درد کشیدی و هرکس دیگه بود

جلسات رو ول میکرد اما تو موندی و دردهات و رنجهات رو طاقت آوردی برای میوه شیرین آگاهی

دیدم راست میگه اگر من به دردهام آگاه نشده بودم چطور میتونستم زندگی سالمی داشته باشم؟

وجالبه وقتی توی حال بدت دقت میکنی سرنخها رو پیدا میکنی

من تمام حوادث ریشه اون اتفاقات برام واضح شدن قشنگ میرفتم به خاطره سه سالگیم و اون تله

خاطره 12 سالگیم و اون پیش نویس...

نمیدونم اگر طاقت دردش رو دارید امتحان کنید.

چقد دنیای مجازی هم کوچیک هم بزرگ، از بی دوستی مینالیم هممون از تنهایی

من با استادم سال 90 توی وبلاگم آشنا شدم میومد میخوند منو کامنت هم میذاشت

من شاهد خیلی از اتفاقات زندگیش بودم

قشنگ یادمه یکسال بعدش که رفتم تهران دعوتم کرد خونه اش. و اون شب با مرحوم شام مهمونشون بودیم.

یکسال بعدش شاهد قبولی دکتراش بودم. شاهد بیکاریش طلاق ورشکستی خرید خونه خرید ماشین برگشتن به شهرستان و....

همینطوری این رفاقت ادامه پیدا کرد من هروقت میرفتم تهران میرفتم خونه اش میموندم  من وبهار دوستای خوبی شدیم

گفت موجا ببین پازل زندگی ما آدمها خیلی عجیبه و هرچیزی به وقتش اتفاق میفته اینکه تو شاهد این همه اتفاق توی زندگی من بود

من شاهد این همه ماجرا توی زندگی تو

اما تو قرار بوده ده سال بعدش بیای یه کلاسی از من ...ما همیشه قطعه های پازل زندگی هم بودیم!

هرچیزی جای خودش توی زندگی ما اتفاق میفته بستگی داره کی موقعش برسه!

امروز نتونستم برم پیاده روی و دیره دیگه اومدم  جاش اینجا پیاده روی کردم:))

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی