دو مورد که باید مطرح میشد
دیشب مدیر همون داداش دومی رئیس!
کلی ویس و تحلیل بررسی از روند کارمون فرستاد و نظر من در چند مورد جویا شد در مورد تسک های خودم و حجمشون و...
و هم در مورد گزارش کار من از نیروهای جدید اظهار نظر کرد
من بخشی از پاسخ ها رو که باید در لحظه میدادم ونیاز به فکر نبود رو دادم
بخشی رو چون با دوستم بودم باید فکر میکردم در موردش
چون میخواستم به صورت کمی علنی یا زیر پوستی از افزایش حجم کار وخستگی بدنی و ذهنیمم بگم
که امروز این موضوع رو پاسخ دادم و مطرح کردم!
با اون همکار خانمم که وظایفش هم افتاد به عهده و من و الان من در سمت اونم
صحبت کردم هماهنگ کردم برای یک گفتگو مشورت چون سابقه کاریش توی این کمپانی از من خیلی بیشتر هست
صحبت کنم ببینم برخی از امور رو چطور باید مدیریت کنم و هم ازش مشورت بخوام برای تربیت نیروهای جدید و هم نوع ارتباطم با مدیر اصلی
احساس میکنم تجربه اش اینجا به کارم میاد
مرزها کمی جابه جا شده مرز بین زندگیم و کار! عملا مرزشون تفکیک ناپذیرشده این دو هفته!
اینم در موردش صحبت کنم و کمی ایده بگیرم
ولی همینکه امروز چندساعتی دور از کار بودم خودخواسته خیلی عالی بود و رفرش شدم
ولی میدونم چند روز اینده هم باز نیاز همچنین موردی رو داشته باشم
یکسال و اندی هست یک سریال خوب به خوبی و هیجان انگیزی سریال killing eve
ندیدم من نمیدونم چرا اینقدر شخصیت اصلی جودی کومر تااین حد برام جذاب بود واقعا قاتل زیبا و خوش استایل و مرموز و جالبی بود
البته اینم بگم کمی قیافه ام شبیهشه اینم کم موثر نبود ولی شخصیت روانیش اونقدر برام جالب بود که غرق این سریال شده بودم
خوشبحال اونی که هنوز ندیدش:((((((((
چشمام درد میکنه و خشکی چشم گرفتم یاد گرفتم مجدد عینک بزنم
باید حتما دوباره مراجعه کنم به چشم پزشک
احتمالا چشمام توی این مدت ضعیفتر شده
مریم گفت امروزم بریم کافه؟ گفتم اگر کارهام کمتر بود بریم یه کافه که من یه جای دنج دیدم پر از عکس های دهه چهل و سی هست
خیلی دوستش دارم
امیدوارم حجم کارهام اجازه بده امروزم برم بیرون