در جایی نزدیک به گرمی آغوش برادرم...

الان آرومم

جاییم هستم که نفسهای داداش رو احساس میکنم

بوی تنش رو میتونم بو کنم 

اینجایی که هستم میتونم دلتنگیم رو رفع کنم 

اومدم خونه فاطیما

بالاخره اونقدر با خودم کلنجار رفتم تااومدم اینجا

حرف زدیم زیاد این چند روز

از دردهامون از خشمهامون نسبت به هم حتی

بی رودربایسی بی دعوا با بغض بی بغض

ما دعوایی نداریم اصلا 

ما فقط از هم خشم داشتیم 

هردوکدوم جدا جدا فکر کردیم اون یکی ول کرد رفت... هردو فکر کردیم اون یکی منو رها کرد تو بدترین روزهای زندگی...

ولی واقعیت چیز دیگری بود

اما هردو بزرگ شدیم دور از هم 

شاید نیاز بود ما در این سوگ تنها از همدیگه باشیم

من کیف میکنم فاطیما اخلاقیاتش همونی شد که برادرم دوست داشت 

همونی شده که باعث افتخارشه

همونی که تو این شهر غریب وسط یه خانواده غریب اونقدر محبوب و دوست داشتنی 

که هیچ شباهتی به مادرش و کارهایی که با ما کرد نداره خداروشکر

تو سن کمش تو تنهاییش اما خداروشکر عاقله منطقی

درحینی که یاد گرفته مراقب خودش باشه

مراقب اسیب نرسوندن به دیگرانم هست

الحمدالله از زندگی خوبش از خانواده خوب همسرش

از همسر خوبش. خیالم راحت شد واقعا 

ولی این چند روز نگاهش حرف زدنش اخلاقیاتش 

صدای قلب مهربون داداش بوی نفسهای داداشم بود 

یادگار داداشم قلبمو آروم کرد. 

احساس میکنم داداشم هنوز زنده است 

جایی در وجود فاطیما 

به نظرم برای فاطیما هم همینطور شد

هرجا رفتیم خرید نذاشتم کارت بکشه 

داداش همیشه با من همینطوری بود هرجا میرفتیم سفر یا خرید

نمیذاشت من خرج کنم 

انگار داشتم براش پدری میکردم فکر کنم دوسال ونیم کسی براش این کارو نکرده 

بااینکه الحمدالله وضع مالی عالی دارن و در رفاه کامل هست و بخش مالی خونه دست خودشه و همسرش بهش اختیار داده

و کمبودی هم نداره الحمدلله 

ولی بابا نبوده یا یکی از خانواده پدری براش اینکارو بکنه 

فاطیما عروسی هم نگرفت چون بعد باباش سختشه 

هرچند من دارم تشویقش میکنم حتما اینکارو بکنه و یه روزی ممکن پشیمون بشه بابت این کارش

من اولین کسیم به عنوان مهمان از خانواده پدری ومادری اومدم پیشش اولین کادو عروسیش کادو خونه اش

میدونم اومدن من راه رو برای بقیه اعضای خانواده ام هموار کرد

میدونم داداشی هم حتما میاد پیشش

و یه چیزهایی ترمیم میشه کم کم 

با شوهرش همون اولم رابطه خیلی خوبی داشتیم 

الان دیگه چند روزکلا یه اکیپ سه نفره شدیم 

من اینجا راحتم سیگار میکشم هرطوری که خونه خودم هستم اینجا هم هستم 

بااینکه علی ورزشکار وتیم ملی هست تو رشته خودش وبسیار ادم سالمی هست

میخوام بگم اونااهل سیگار و... نیستن حتی اهل فست فود و... نیستن

ولی من جلوشون خود خودمم 

الان میدونم که فاطیما این دوماهه اصرار میکرد بیا اینجا زندگی کن بخاطر چی بود

بخاطر همینه سه تامون ادمهایی شبیه هم هستیم

اشتراک داریم  تو نگاهمون به زندگی تو اهدافمون تو خیلی چیزها

خوشحالم بعد 40 سال میتونم کنار یکی از اعضای خانوادم خود خود واقعیم باشم 

این روزها گفته بودم در شکننده ترین حالت ممکن عمرم هستم

و خوشحالم این حال خرابم رو شیر کردم بایکی از خانوادم بدون قضاوت اصلا بی ترس از قضاوت 

قبلا نمیشد خیلی چیزا رو به فاطیما نشون بدم چون میترسیدم بداموزی داشته باشه براش

الان دیگه اون دوران گذشته 

خلاصه حالم اینجا خوبه احساس تعلق میکنم به این بندر زیبا

میم هم خیلی دلتنگه ولی من میخوام کمی بیشتر بمونم احتمالا تا هفته اینده 

و بعدش برای اومدن به اینجا بعدا تصمیم میگیرم 

چون فعلا تمرکز برای کارم در اولویت برام.

از هفته اینده اینجا میرم باشگاه با فاطیما خودش مربی هست و دیگه به ارزومون میرسیم همیشه هردودوست داشتیم باهم تمرین کنیم

خوب دیگه من برم 

چرا میگم درد میکشم این روزها در ضعیف ترین حالت ممکنم؟

هرکسی که تجربه تلاش برای شناخت خودش رو داشته باشه و اهل تراپی و کندوکاو و تحمل رنج شناخت خود و حل مسائل درونیش باشه

من رو می فهمه درد من رو میفهمه 

جایی درون خودت دنبال حل مسائل گشتن ورها کردن همه ی ادمهای دوروبرت!

این روزها سخت خود ضعیفم رو در اغوش گرفتم 

دیگه اخراشه....

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
مینا شین

موجای عزیزم خیلی خوشحالم که این تجربه رو زندگی کردی . خودت بودن رو اونم در کنار آدم عزیزی...

 

میبوسمت عزیز.

هومم خیلی دلم میخواست یه عمری خود بد نامیزون خسته ام رو هم به خانواده نشون بدم 

من قدیسه نیستم نیمخواهمم قدیسه والگوی کسی باشم :)برا همین بخصوص میخواستم اینو به کسی که روزی الگوش بودم نشون بدم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان