خستگی کم خوابی ...آرامش...

اعتراف میکنم من ادم خیلی خیلی عجیبیم

در حین برون گرا بودن یه درون گرام که خیلی نمیتونم ادمها رو دور بر خودم و از نزدیک تحمل کنم!

کلافه ام میکنه حضور یه ادم یا ادمهای دیگه کل 24 ساعت روز کنارم!

من عاشق خانوادمم

حتی شاید علاقه مند به میم

ولی دوست ندارم کل 24 ساعتم کنارشون باشم!

کل 24 ساعتم باهاشون درارتباط باشم!

کلافه میشم

مثلا گاهی از اینکه میم ده بار زنگ بزنه

دیوانه میشم و میخوام زود قطعش کنم

به شدت هم نسبت به اظهار نظر کردن و دخالت و حریم خصوصیم حساسم

دیروز بارون نبود ولی سرد بود

اجی صبح رفت بیرون من یه نفسی کشیدم تنهایی

دور سر خودم چرخیدم ناهار درست کردم

میم هم اداره بود خداروشکر 4شنبه ها خیلی شلوغه و اصلا وقت نمیکنه زنگ بزنه صبح ولی پیام میده هر یک ساعت

برا من خوب بود که مغزمو یه استراحت بهش بدم

کارام رو یه مقداریش رو انجام دادم تا تونستم

اجی ظهر اومد ناهار اماده بود دیگه من خورشت قیمه درست کردم

خیلی خیلی هم خوش رنگ و خوشمزه شد

بعد ناهارم هم اومدم تو اتاقم که کارام رو ردیف کنم یکم کار کردم خوابم گرفت

که استاد پیام داد بذار کارو فردا بفرست برام انگار خودشم کار داشت

منم ازش نخواسته بودم که ددلاینش رو عقب بندازه

دیگه عدو شود سبب خیر مثل همیشه که من شانس میارم

شانس اوردم و گرفتم خوابیدم

این دوسه روزه کابوس میبینم

فکر میکنم بخاطر همین نیاز به تنهایی و تنفس روحم هست

از هفته گذشته اجی بوده پیشم

من خلوت نداشتم

بیرونم که رفتم تا از دم در زدم بیرون میم بوده

خفه شدم انگار

خوابم برد و با صدای ویبره گوشی بیدار شدم

که میم زنگ زد از سرکار برگشته بود

اونم هلاک بود

گفتم تو بخواب من پاشم یه قهوه بخورم و باقی کارام انجام بدم

دوسری مربای بالنگ من درست کردم این دوسه روز که خیلی کار سختیه

دیروزم اجی به گرفته بود مربای به درست کنم واسشون

دیگه کمکش خرد کردم به ها رو

و اومدم نشستم یکم پای کارام

میم بیدار شد اونم 20 مین حرف زد رفت شرکت

منم گفتم میرم پیاده روی وحلیم و نون بگیرم برای شام میچسبه هوا خیلی سرد شده

این یعنی میخوام تنهایی برم میم پیشنهاد نده خودم میبرم میارمت که الحمدالله درک کرد و چیزی نگفت.

دوسه دست لباس پوشیدم اجی هی گیر میداد این تنگه اون کوتاهه اون بلنده این جیغه

ورژن قدیمیش لوود شده بود

منم خوب به احترام مهمان بودنش چیزی نگفتم لباسهارو عوض میکردم

دیگه هیچی سری اخر که لباس پوشیدم اون بارونی قرمزه رو پوشیدم و با کلاه

میگه خیلی جلف شدی:(

من نمیام همرات اصلن

گفتم اوکی نیا من میرم میگه دور گردنت شال ببند تا بیام

گفتم خواهرم این حریم خصوصی منه در مورد نوع پوششم خودم تصمیم میگیرم اصلا ببین من باید اذیت بشم نه تو

میگه نه من اذیت میشم با همچین کسی بیام بیرون

گفتم اوکی من میخوام برم جهنم اصلا تو چیکار داری بیا بریم کاری به پوشش من نداشته باش

هیچی نیومد گیر داده بود شال بپوش منم نپوشیدم و رفتم

میم زنگ زد گفتم اجی نیومده من خودم میرم

من دیگه رفتم حلیم و نون خریدم حلیم فروشه از مشتری ها شرکتمون بود قبلا بنده خدا

ورشکست شد

خیلی پسر گلیه ایقدی ماهه ازاونا که پاک موندن تو عالم خودشون بعد یجوری منو دوست داره جلو

ملت ابراز احساس میکنه ادم ضعف میره براش

البته نه که عاشق من باشه دوستم داره به عنوان یه خانواده یه دوست یه همکار همین

بعد میم میشناسه اینو

میره ازش حلیم میگیره

بهش گفتم ایشون اینطوری رفتارش بامن باهم می خندیم میگه خیلی پسر خوبیه

معلوم نیست چیکار کردی مخ اینم زدی

دیگه بنده خدا تا منو دید غش و ضعف

صندلی گذاشته بیا داخل مغازه بشین سرده بعدم یک کیلو خوردی حلیم گذاشته برا من

اخه برا چیمه زیاده هرچی میگم بابا من برا دونفر میخوام میگه تو چیکار داری:(

یه ظرف بزرگ حلیم داده

موقع برگشتنی یه 206 دنبال من افتاده بود منم که از کناره بزرگراه نزدیک خونه میومدم

اینطوری خیالم راحت بود

که نمیتونه حرکتی بزنه

میم هم شرکت نبود

رفته بود سرساختمون

زنگ زد بهم رفتی؟

گفتم اره من رفتم تو کوچه خلوته همیشگی اصلا حواسم نبود چون تلفنی حرف میزدم

یهو 206 هم اومد

یعنی نفسم برید یه لحظه که میم فهمید

خداروشکر کوچه یک طرفه است و کوچیک نمیشه دور زد اونجا

من سریع برگشتم زدم تو خیابون اصلی اونم اونجا گیر افتاد

میم هم گفت میگم همیشه پشت سرت رو بپا اخه میگم شبها از این کوچه نرو گوش نمیدی

دیگه حرف زد باهام تا رسیدم دم در خونه

هیچی از کوچه پس کوچه ها رفتم این نیاد دنبال من

دیگه رسیدم خونه شام خوردیم و رفتیم خونه داداش

اونجام من یکم با بچها بازی کردم

پارسین هم دستهای منو کامل زخمی کرده نمیذاشت ببوسمش

کشتی میگرفت باهام

کلا کشتی گرفتن با منو دوست داره

داداش هم دیروز اومده بود

من پرخوری عصبی گرفته بودم

اصلا نمیدونم چم بود

اخر شب هم رفتیم با داداش اینا تو مه دور زدیم نیم ساعتی

بعد دیگه رسوندمون خونه

و میم هم اومده بود خونه

زنگ زد حرف زدیم

گفتم دیگه من قهوه بخورم بشینم پای کارام چایی و قهوه خوردم

بازم خوابم میومد مربای به رو هم درست کردم

البته از عصر گذاشته بودمش

تا یک کار کردم رو کاراستاد

میم هم نخوابید بنده خدا

میگفت تو خوابت میگیره اینطوری

دیگه یکی دوباری زنگ زد تا من دیگه گرفتم خوابیدم

اجی اینا قبل ناهار میرن

امروز هفتم پسرخاله است

و ...

منم امروز هم کلاس زبان دارم هم تراپی

تراپیم رو به بدبختی  برابعد کلاس وقت گرفتم

احتمالا میم خودش بیاد منو برسونه

خوب من برم درگیر کارام شم که خیلی زیادن

اجی هم با دوستش رفته بیرون

که موقع رفتنشون با داداش برگرده

آرمین خان هم برنامم رو فرستاد

در حد جنگ جهانی برنامم رو سنگین و 4 سته نوشته

هزینه هم نگرفت میگه ما دوستیم هرچی اصرار کردم میگه محاله ازت هزینه بگیرم جمع کن خودتو

فرستادم برای خانم مربی

میگه عالی برنامه اش

و این ماه باید زودتر بریم باشگاه من یار تمرینیت شم

قدرت بدنیت بیاد بالاتر

به میم میگم باید زودتر برم باشگاه

میگه تو دوهفته خوب شدی اینطوری باز مریضی میشه

همینطوری خوبی

سبک تمرین کن

خودشم تا داداشش بیاد باید بره باشگاه ثبت نام کنه

البته ماشالله استیل خودش عالی حجم عضلات پک ها بدون هیچ تمرینی

ژنتیکی اوکیه

البته خیلی تغذیه اش خوبه و زیاد غذا نمیخوره ومراقبت میکنه کلا

کاش منم مثل میم بودم پرخوری نمیکردم

 

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان