آش رشته + چایی و نبات!

دیشب هوس آش رشته کردم 

و دیدم همه موادش رو توی خونه دارم 

از حبوبات ابپز گرفته تا کشک و ...

سریع دست به کار شدم 

اما 

از نتیجه کار رضایت نداشتم 

حس میکردم یه چیز این اش کمه 

تا اینکه فهمیدم سیر داغ درست نکردم 

و توی اش هم سیر نریختم:((

به همین راحتی راز خوشمزگی اش های من گویی ابغوره+ سیر بود و خودم خبر نداشتم 

تو راه پله اش همایونی رو میل کردم

و بعد اومدم تو استکان کمرباریک طلایی که مامان داده بهم و نعلبکی طلایی 

چایی نبات میل کردم 

با صدای استاد شمس لنگرودی....

که میخوند آرام باش عزیز من حکایت دریاست زندگی....

و امیر که داشت از لنگرودی جان میگفت...

که خانواده اشون رو میشناسم که فلان که ...

یکم حرف زدیم دیدم حوصلم نمیکشه شبخیر دادم 

و اومدم نشستم پای سایت

دیروز خوب وقت گذاشتم برای سایت و تپل خوشحال بود

ولی وقت نکردم اموزش ها رو نگاه کنم 

خونه رو تی کشیدم 

و ظرفها رو شستم 

احتمالا باید خونه رو جمع و جور کنم وسایل بریزم تو اتاق خواب

که بیان کف سرویس رو بردارن 

امروز صاحبخونه صحبت کرد گفت اگرم اذیت میشی

چون دوستت دارم میگم 

اگر بخوای بلند شی ناراحت نمیشم بهت حق میدم

گفتم اگر یکی دوهفته است موردی نداره

تو این زمستون کجا برم؟

میتونم به کراش بگم 

ولی مجتمع کراش اینا اپارتمان خالی نداره یعنی دفتر خودشونم تعطیل 

بسکه خونه نیست دیگه تو زمستون برا جابه جایی

دیگه موندم فعلا زندگی همینه 

شاید همین اتفاقات ناخوشایند پیش بینی نشده 

هرچی پیش اید خوش اید باید بگیم

به صاحبخونه هم که ناراحت بود گفتم اینو 

ایقدی استرس نده به خودت 

هرچه پیش اید خوش اید

اصلا داری خونه خودتو تعمیر میکنی که فردا طبقه پایین خودت خراب نشه 

به همین قضیه فکر کن و نگاه کن 

فکر نکن داری برا همسایه این کارو میکنی

واقعا هم داره برا خونه خودش این کارو میکنه 

یکم تو اتاق خواب هم نم پس داده 

امروزم 5 صبح خوابیدم 1 بیدار شدم 

ذهنم رو چیزایی مشغول کرده 

تپل وسط حرف زدنمون میگه استاپ کن دختر 

همه چی رو قاطی کردی 

میگم دوروزه قرصهامو نخوردم:((((((

نمیدونم به زندانم عادت کردم؟ به این سلول انفرادی که برای خودم درست کردم؟

یا به زندان بانم؟ روح من؟ در زنجیره شاید نمیدونم شاید فکر میکنم ازاد 

ولی یه جایی عین لنگر به پاش یه قفل بستم شاید و انداختمش ته ته اقیانوس روحم

دیشب خواب داداش رو دیدم که من و اون و داداشی بودیم 

مهمان اومده بود و باید میرفتیم براش غذا میگرفتیم 

یک ماه و اندی دیگه میشه یکسال 

و چه برما گذشت رو فقط خدا شاهده...

خورشت قیمه گذاشتم عین همه ی شنبه های قبلی

...

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان