ایقدی از دیروز ابغوره گرفتم 

تپل پیداش شد بالاخره 

اصلا در شرح بیان نیست بگم 

و نمیشه هم گفت 

فقط میتونم بگم دوستش فوت شده فوت نه ....

عکساش فیلمهاش

چه جوونی چه جوونی خدایا 

گفت بذار نگم بهت 

من رعایتت میکنم چندروز تو حالت بهتر شده از داغ داداشت

اون عکسا رو فرستاد و من اشک 

همینطوری گریه میکردم 

دلم برای دل خواهرش

مادرش

پدرش....

جگرم آتیش گرفته بود 

چقدر ناراحت کننده است خدایا یعنی میبینی؟

خودمو دیروز به زور جمع کردم 

پاشدم رفتم به بهانه پست و پس فرستادن یکی از خریدهام بیرون 

مربی زنگ زد بیا باشگاه چند مین کارت دارم 

رفتم دیدم بچها هستن دلشون تنگ شده 

میگن چقدر تو هرروز خوشگلتر میشی و بهتر میشی با ورزش

گفتم داغونم امروز بابا 

هیچی 5 مین موندم و رفتم دفترپیشخوان و پست کردم و بعد رفتم نوشت افزاری

یه سری خرید کردم و حالم بهتر شد

مجدد پیاده برگشتم 

بعد مربیم میگه تو خیابون مزاحمت نمیشن؟

میگم چطور؟

میگه خوب تو قیافت خوبه به خودتم میرسی هرچند لباسات معقول هستن 

گفتم خوب چرا مزاحم که همیشه هست ولی به نوع رفتار خود فرد هم ربط داره دیگه 

توراهم کباب خریدم 

حوصله شام درست کردن نداشتم 

اومدم خونه افتادم به جون خونه و تمیز کاری

فقط این حالم خوب خوب میکرد 

خونه حسابی تمیز و مرتب کردم و گردگیری کردم 

و بعد نشستم سرجزوه زبان و هم پاکنویس کردم هم پلنر خریده بودم و نشستم برنامه هفته اینده رو مشخص کردم 

امیر هم مهمان داشتن هی عذرخواهی میکرد که امشب من بیدار موندم 

گفتم نه دارم زبان میخونم 

دیگه تا مهمونهاشون رفتن شد ساعت 12 من هلاک خواب بودم قشنگ بدنم عادت کرده زودتر بخوابه 

یکم حرف زدیم تا یک 

اونم خیلی حالش بهتر شده خداروشکر

سرحال شده  ورنگ و روش برگشته 

خوابیدم تا 9 

و بعدم صبحانه 

اشتهام صبحها خیلی کمه بخاطر داروها

ولی حالم بهتره تمرکزمم بهتره 

ناهارم دارم 

دیگه من برم سراغ کارای شرکت 

که فردا جلسه ارزیابی داریم من کارام اوکی شده باشن