عصری که باشگاه رفتم و خداروشکر خوب بودم
و کلا تمریناتمو انجام دادم انیل هم نیومده بود
کلا هم جز اون که جز لبخند با کسی حرف نمیزنم
مربی اومد گفت تو خیلی بدنت نسبت به اول هفته بهتر شده
گفتم خوب دوسه روزه برنج نمیخورم
ولی بجاش دارم کربوهیدارت پیچیده مصرف میکنم
خیلی سنگین بود تمرینات امروزم دیگه نا نداشتم اخرش تمرینات کور رو برم
برگشتم خونه در حین لباس پوشیدن مربی میگه تو خیلی خوش لباسی
هرلباسی میپوشی رو من دوست دارم
گفتم خوب لطف دارید:))))
یه خانمی هم بوتیک داشت میشنید حرفامون رو از بچها باشگاهه
کارتشو داد گفت بیا به منم سربزن
دقیقا هم نزدیک خونه منه بوتیکش و چندباری ردشدیم با نازی اینا دوست داشتیم بریم ببینم:)
حالا بهش گفتم بعدا بهتون سرمیزنم
رسیدم خونه داداشی زنگ زد
یکم حرف زدیم گفتم احتمالا میام واسه دفاعت داداش نگران نباش
بعد هم دیدم اصلا من ادم تو خونه موندن نیستم
و دلم بیرون رفتن میخواد
پاشدم شومیز سفیدم که جدیده رو پوشیدم و یه ارایش ملایمی کردم
که البته یکم غلیظ شد به نظرم
پاشدم زدم بیرون اینجا کسی زیاد رنگ روشن نمیپوشه یکم معذب بودم تو خیابون ولی بعد چند دقیقه برام عادی شد
گفتم مهم خودتی موجا که از چی لذت میبری
هی داشتم با خودم فکر میکردم برم گل بخرم امروز دوسه هفته است گل نخریدم
همینظوری که با خودم درگیر بودم کراش دیدم دم در دفترشون داشت سویچ مینداخت در ماشینو باز کنه
من کلا در این موارد اصلاقشنگ خودچس کنی میزنم به برق حالا حالاها هم در نمیارم
اون متوجه نبود ولی من متوجه بودم و کلا به فکر کردنم ادامه دادم بدون نگاه
بچه متوجه من شد همینطوری دم در ماشین خشکش زده بود و به من نگاه میکرد
بعد یاد حرف نازی افتادم گفتم الان سلام بدم بهش؟
نزدیکش که شدم بچه تازه به خودش اومد و تو ماشین نشست
منم گفتم بچه ترسید:))))
نازی میگه تو ایقدی عن اخلاقی یه سلام بده یه درباغ سبز به بنده خدا نشون بده حالا قسمتم نیست مادختر مهربون و خوبی باشیم
والا منم با لباس سفید کراشمو میدم خشکم میزد چه برسه به کراش من که کلا بچه مثبتم هست
زود پس میفته
دیگه رفتم کوروش یکم خرید کردم و برگشتم گل فروشی
اقای گل فروش میگه میشه یه چیزی ازتون بپرسم؟
گفتم بفرمایید گفت میشه بدونم شما کجایی هستی؟
شمااینجایی نیستی
گفتم بله اینجایی نیستم
میگه مشخص گل میخری همیشه
کلا مردم این شهر فقط واسه ختم و عروسی گل میخرن و نهایت خاستگاری
گفتم خوب گرون گل ولی به فرهنگ هم ربط داره
تا زنده ایم خودمون واسه خودمون یا عزیزانمون گل بخریم
سرخاک که غزیبه هام دسته گل میفرستن
چه برسه خودی ها
دیگه گل خریدم هرسری بهش میگم از این اسپری هاتون اسپری کنید رو گلهام
بوشو دوست دارم
دیگه این سری نگفتم خودش یادش بود
اسپری فراون زد بعدم گفتم برا شما حساسیت داری خوب نیست
من میدونم شما حساسیت داری هرسری میای دستمال دستته :))))
خوبه این اقای گل فروش پیرمرده و جوون نیست
همینطوری هم برگشتم خونه ایقدی شرجی شد که خفه کننده بود
نفس نمیتونستم بکشم ولی خوب
جای مناسبی هم نبود تاکسی بگیرم
دیگه برگشتم گل به دست عین عروسها با لباس سفید:)))))
بعد اون شب که من زیر درخت بودم کراش میاد چراغ همون ساعت روشن میکنه بچه خوبیه
برا راحتی مردم دستش درد نکنه :)))))))اینو دوسه شبه متوجه شدم که میرم خرید بعد باشگاه
میام میبینم بنده خدا میاد از دفتر چراغ روشن میکنه میره