هفته داره تموم میشه ولی هنوز کارا ادامه داره!

قشنگ اخر هفته برای من یعنی حجم کار هزاربرابری!

همکار اقا زنگ زده با گردن کج که مساله دارم کار شخصی دارم 

رییس سخت پیگیر پلن من و شماست!

گفتم بله پریروز هم رییس شخصا پیام دادن بابتش!

و من منتظرم شما اون بخش خودتون انجام بدید دیگه که من کارو تموم کنم

هیچی گردن کج که میگم خواهش و تمنا که بیا خودت انجامش بده

تا من برات جبران کنم!

گفتم جبران نمیخوام والا اینو از همون هفته پیش میگفتی خوب

حالا نکه من این هفته خلوت باشم و ...

ولی خدایی اگر اون بخش خودشو انجام داده بود منم تا الان کار خودمو تموم کرده بودم

اخر هفته سبکتر بودم!

چقدر این همکارم منو حرص میده همیشه:(

 واینطوری شد که اخر هفته ای که خودش شلوغ بود شلوغترم شد!

تازه کار اقای ی و جلساتمون میذاریم اخر هفته!

اینطوری رسما به گاو میرم:((((

ی هم این مدت وقتی زنگ میزنه کله منو میخوره از حرف زدن 

من دیگه تهش میگم قطع کن به کارمون برسیم تو چته ایقد ور ورو شدی پسر

مردها توی چهل سالگی واقعا تغییر میکنن 

ی از یه ادم درون گرای ساکت مرموز تبدیل شده به یه ادم برون گرای

 شلوغ غیر مرموز!

منم دارم در آستانه چهل سالگی عزیز دیوانه میشم:(

دیشب تراپی برای جلسه دوم بسیار خوب بود 

اقای تراپیست رو گفته بودم یه دکتر مسن و باتجربه است؟

حس طبیب بودن ازش میگیرم 

توی این کلینیک اونقدر مراجعه کننده و حس حالش مهمه 

که هم قبل هم بعد جلسه و هم جلسه بعدی!

ازت در مورد احساسی که بعدتراپی و ارتباطی که با درمانگر گرفتی چی بوده!

و اونو مینویسن !

برای من اولین بار یه تراپیست گرفتم که مسن باشه! 

من کلا با درمانگر خانم هیچ ارتباطی نمیتونم بگیرم

اولین جلسه با یه تراپیست خانم میشه اخرین جلسه ام!

شاید چون روان مردانگی در من زیاده! و درک نمیشم از سوی تراپیست خانم

برای همین تراپیست هام رو مرد انتخاب میکنم 

وقتی دیگه جلسات به جایی میرسه که معذب میشم یا حس میکنم مفید نیست

کات میکنم همه چی رو !

تراپیست قبلی یعنی مدیر همین مرکز خیلی تراپیست قابلی بود

خیلی خوب پیش رفت همه چی تا اینکه به من پیشنهاد همکاری داد!

بعد اون دیگه من نتونستم باهاش ارتباط برقرارکنم 

معذب بودم که بعد ها همکار بشیم یا اینکه اصلا یه جایی من برم مشغول کار شم

همدیگه رو ببینیم معذب شم که این که همه چی منو میدونه!

حالا نکه گذشته خاصی داشته باشم ولی قرارم نیست همکارت همه زندگیت رو بدونه دیگه!

برای همین قطع کردم روند درمان رو 

و دیروز دیدمش موقع ورودم به کلینیک و خیلی بنده خدا ذوق کرد

و گفتم اتفاقا خواستم بهتون بگم که من با دکتر فلانی تراپیمو ادامه میدم!

و...

به تراپیست جدیدم هم گفتم علت قطع جلساتم با اقای دکتر چی بوده

و هم اینکه نمیخوام میم رو اذیت کنم

حس پدرانه و طبیب بودن دکتر همون اولین جلسه منو گرفت

و باعث راحتی من شد که خودم باشم بدون ترس از قضاوت

اقای دکتر دیروز گفت در تمام سالهایی که روی این میز نشستم

هیچ مراجعه کننده ای شبیه تو نداشتم از نظرشخصیتی خیلی آدم خاصی هستی

و همین مساله رو سخت و پیچیده میکنه هم منو خوشحال میکنه که قرار باهم 

پیش بریم 

از طرفی عاشق شخصیت میم شده:( دلش رفته میم رو ببینه 

اونقدر منو سوال پیچ کرد سر قضیه میم

جالبه من هر تراپی میگیرم و بحث در مورد رابطه میشه

همه بلا استثنا میگن شما چقدر زوج عالی هستین که خیلی کم ادمها شانس اینو دارن

تو چنین رابطه ای باشن.

من همیشه حس غریب بودن بین ادمهای این دنیا داشتم 

برای همه عجیبه فلانی به ازدواج فکر نمیکرده (99 درصد ادمها فکر میکنن حتما باید ازدواج کنن 

و مادر پدر بشن! یا نمیدونم اگر یه رابطه ای اسم ازدواج روش نباشه واردش نشن!)

چرا هدف اکثر دخترا از رابطه شده ازدواج؟

یعنی شما نمیتونی انتخاب کنی با یه ادم درست و امن توی رابطه باشی سوای ازدواج؟

 

از همون اول به مستقل بودن فکر میکرده 

از همون اول خیلی چیزا

یا خیلی از تفکراتی که من دارم عملا بهتر بازگو نشه 

چون توی این جامعه جایی نداره واقعا 

ولی اینجا احساس درک شدن کردم و میکنم 

و فکر کنم بتونم حداقل تا ده جلسه دیگه با دکتر ادامه بدم 

تایم دکتر هم منظم هست و این خیلی به من کمک میکنه 

معطلی توی کلینیک و بی نظمی دکتر قبلی ازاردهنده بود واقعا هم برای خودم

هم میم 

بعد تراپی با یه حال تفکر برانگیز و ارومی 

زدم بیرون و تا خونه رو پیاده اومدم

البته یه شومیز مشکی راحت و کتونی سبک پام بود

که باعث شد بدون اذیت شدن بیام خونه 

سرد هم نبود 

هوا هوای دم عید اینجا دیگه

تو راهم یکم اجیل خریدم برای عید

و میخواستم گل بخرم برای خودم که چون پیاده بودم منصرف شدم!

من همیشه برای خودم گل میخرم و این کارو عاشقانه انجام میدم 

دیشب تا اومدم خونه و کارای شرکت رو تموم کردم شد 12

خوابم خیلی کم بود این هفته

امروزم تصمیم گرفتم لگ دی باشه برام 

ولی خوب خواب ناکافی و احساس ضعف همرام بود توی تمرین 

خوب شد با خودم دوتا موز برده بودم و همینا نجاتم داد

من پاشم برم به کارهام برسم 

که کلی کار دارم پای سیستمم همچنان:(((((

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان