خوب یه حسی مثل تهی بودن اومده توی قلبم...
منظورم اینه وسط اون همه خشم که به مرحوم دارم یه حس بی خیالی هم اومده...
امیدوارم این اسمش پذیرش باشه!
کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید رو نمیدونم خوندین یا نه؟
حتما بخونید اگر قصد تغییر دارید، میگم قصد تغییر
چون بعضی اوقات مردم دوست ندارن دست به خودشون و حسشون بزنن
فکر میکنن همین خوبه یا حداقل حوصله چالش جدید ندارن!
اگر مثل من آدم چالش دوستی هستید این کارو بکنید!
هرچند دردناکه خیلی دردناکه اینکه متوجه تله های روحیت بشی
ولی به نظرم این کتاب دقیقا مشابه دوره های دکتر شیری هست!
و با یه هزینه زیر صدتومن حداقل مشکلتون میفهید بعد برای حلش می تونید ازمشاور هم کمک بگیرید.
استادم کلاس امروزو کنسل کرد مادرش باید میبرد دکتر!
قرار شد کلاسمون سه شنبه باشه
بعدش من تا 4 شنبه هرروز کلاس ضمن خدمت دارم، که برای محل کارمه
هرروز ساعت 3تا6
خرید خونه دارم، باید لیست بنویسم که همشو توی یک یا دو مرحله انجام بدم!
احتمالا تره باری بذارم برای عصر، گوشت ومواد پروتئینی هم برای فردا صبح
خشکبارم بذارم برای 5شنبه...
به دوستم پیام دادم در مورد مراسمشون ببینم چطور پیش رفته
سخته توی این اوضاع کسی هم نیست کنارشون.
دوست دارم یوگا رو بیارم توی برنامه روزانه ام، پریشب که یوگا کردم خواب خوبی داشتم
امیدوارم بتونم ادامه اش بدم هرچند دیشب نتونستم و خسته بودم.
آبرنگ و پالتم و دوتا کتابی که از دیجی کالا خریده بودم هم دیشب رسید.
اولین نقاشی آبرنگمو کشیدم هرچند کاغذ مخصوص نیاز دارم
وترجیحم اینه فعلا از همین کاغذ چک نویسها استفاده کنم!
با خمیر پاپیه ماشه یه دونه جاکلیدی و جاعودی و گلدون درست کردم که دوستشون دارم
خمیرم تموم شده و باید باز از فروشگاه نزدیک خونه جعبه های خالی شونه تخم مرغ بگیرم.
خوب من برم ناهار بپزم وزبانمو بخونم به کلاسمم برسم.