این روزها کمی کارم لایت تر شده !
مثل ادمی که یکم عقب گرد میکنه برای پرش الان دقیقا کارمون توی همین مرحله است
یکم عقب گرد کردیم دوسه روز
که بتونیم هم نفس تازه کنیم هم پلن بریزیم
امروز تپل یه گوشه بزرگ از پلن رو نشونم داد
یه جورایی سرگیجه گرفتم از بزرگیش
هم جواب خیلی از سوالاتم در مورد تصمیمات این روزهاش رو فهمیدم
گفت تو فرق میکنی برام قابل اعتمادترینی واسم که اینارو بهت میگم
راستم میگه ایده هاش خیلی بزرگن
و هرکسی میتونه سواستفاده کنه از این ماجرا
خوابم بهتر از اول هفته شده
و خداروشکر اون کم خوابی داره جبران میشه
البته با ذوق منتظرم 5شنبه برسه
بسکه نیاز به خواب دارم
که بعید میدونم بتونم بخوابم چون داداش احتمالا فردا میاد
و اخر هفته باید بریم پیش مامی
تولد داداشی و پارمیس هم هست
باید کیک درست کنم کادو بخرم و...
باشگاه هم که مثل همیشه میرم
و هرروز از تغییراتم کیف میکنم خداروشکر
پختگی میم تو ارتباط باهام باوجود بی تجربگیش در داشتن پارتنر و ارتباط با زنها
اونقدر زیاده که باعث شده منم دست از بچه بازی سر برخی مسائل بردارم
اونقدر احترام میذاره که لایق احترام دیدن واقعا
فکر میکنم یه رابطه بالغانه این مدلی که تو نگرانی در مورد عدم تعهد رفتن ترک کردن و... طرف مقابل رو نداری
دغدغه ات این میشه که چی باعث میشه حال خودم خوب باشه که حال اونم خوب کنه دغدغه امون کم کم داره میشه رفاه حال همدیگه
بدون گیر وبحث و جدل اضافی سر هر موضوعی صحبت میکنیم .
همین تو و من نداریم به نظرم داریم به ما شدن نزدیک میشیم
امروز در یک حرکت خفن موهام رو دکلره کردم دوباره
و رنگ گذاشتم
موهام رو از حالت امبره خارج کرد و تقریبا کل موهام دیگه یه دست شد
رنگ دودی روشن گذاشتم مامانی چندروز پیشا گفت چرا جلو موهات تیره است
خودمم دوست داشتم روشن بشه