امروز که کمپین بود
من خیلی ریلکس کدها رو نوشتم
برا رییس فرستادم شوکه شد
چون نه به من حرفی زده بودن
نه از من کاری خواسته بودن!
اتوماتیک وار خودم یه چیزهایی اماده کرده بودم
و خوشحال شد تشکر کرد!
و پاشدم رژ قرمز زدم
به خودم رسیدم رفتم باشگاه
لیلای عن دقیقا همه ی کارهاش میذاره ساعت 6 که من دارم میرم باشگاه!
کلی از دست من فحش خورد منم دیرم شده بود همزمان داداش هم زنگ زده بود تصویری حرف بزنیم
یه اوضاعی بود ولی به موقع رسیدم کلاس
دوستم که همکلاسیم بود هم میاد باشگاه
و این چند روز همش به من چسبیده
همسایه هم هستیم
همونکه دیگه دوست نداشتم باهاش درارتباط باشم
نه که دوست نداشتم یجورایی رفتارش هیجانی طوره!
یه روز سرد یه روز گرم!
دیگه گفت چرا نمودی با من و شوهرم بیای؟
گفتم دوقدم راهه با ماشین بیام؟
از این کوچه میخوام برم اون کوچه :)))))))))
گفت اره پوستت نازکه میسوزه
گفتم مرسیتم نه من پیاده میام
امروز پا داشتم در حد مرگ یعنی مربیه از من کار کشید
اول که رسیدم دید ابروهام ور داشتم رژ قرمز زدم همه دورم جمع شده بود وای چه خوب شدی
چقدر تغییر کردی حالا من یه رج از ابروم ورداشتم خوبه پرمو نیستم
هیچی دیگه خوب بود در حد مرگ مربیه اذیتم کرد یعنی ازم کار کشید
میگه تو امید این باشگاهی باید بدنت بیاد رو فرم
ظهرم زنگ زد باز حالم و پرسید که بدنم خوب شده یانه؟
بعد باشگاه هم رییس همینطوری فرت وفرت پیام میداد
درباره کدها سوال داشت!
بعد اجرا شدن کمپین تازه سوال داشت! ایقدر خجسته تشریف دارن
گشادم هست یه سری سرچ داره میگه نمیدونم کجا دیدم این مقاله رو
یک دقیقه ای براش فرستادم میگه عکسشم سرچ کن
سرچ میکنم میگه اااا از یه سایت دیگه هستا از اونم اسکرینش بده ببینم
بعد ول کردم رفتم درگیر دوش و شام اینا شدم
گفتم مگه من نوکرتم خخخ خودش پیام داده پیدا کردم !
بعد یهو دلم نخواست کلاس امشب با استاد رو برم
دیدم منکه دودور خوندم خودمم یادداشت برداشتم
اونجا هم یه مشت گشاد نشستن من توضیح بدم هرهفته
و بجز حدیث و دوستای استاد خود استادوبقیه چیپ تشریف دارن!
بعد دوست داشتم یه جلسه نباشم ببینم استاد پشت سرم چی میگه
نکه از کسی بپرسم ها!
نه
فقط میخوام خود واقعیشو نشون بده!
همین برام بسه خخخخ
به حدیث گفتم من امشب کلاس نمیام کار دارم
فوری هم به تپل گفتم جلسه بذار امشب
کلاس داشته باشیم امشب
اونم اوکی داد
بعد دوتا دوست استاد اومدن گفتن امشب کلاس نمیان!
منم پشت بندش رفتم گفتم اتفاقا منم نیستم!
خیلی مسخره بود
به حدیث گفتم بهشون بگو من بهت قبلا گفتم کلاس رو نمیام
یه وقت فکر نکنن بخاطر دوستا استاده که نمیام
هرچند واقعا خوش شانس بودم که یه شب نیستم اینام نیستن چون من فقط از این دوتا تو کلاس یاد گرفتم
بقیه منتظرن بهشون لقمه اماده بدی!
هیچی دیگه من برم تپل کلاسو شروع کرد شامم حسابی نوش جان کردم انرژی گرفتم