ظهر اونقدری اسپاسم عضله داشتم تو پاهام
که نشد اصلا بشینم حتی
خیلی درد داشتم
دیگه پیام دادم به مربیم گفت نرو باشگاه امروز
قرصه منیزیم خوردم و یه مسکن
کارهای شرکت رو تموم کردم
کلی با مامان واجی حرف زدم
غروب یکم پام بهتر بود
مامان هم امروز بازاصرار که برو ارایشگاه بسه
خوابم دیدی دیگه
برا دخترا تعریف کردم
با نازی خیلی گریه کردیم خوابم که تعریف کردم
گفت از نظر من که یک روانشناسم
خوابت به معنای خیلی خوبیه که روند سوگواریت رو درست رفتی
اینکه توی خوابم میدونستی مرگ هست
یعنی داری میری سمت پذیرش
و اینکه دلتنگیت رفع شده بغل وبوسه
نشونه رابطه عمیق وصلح امیز تو با عمو هست
خیلی باهم گریه کردیم حرف زدیم دوتامون نازی عاشق داداش بود بیشتر از یه عمو
اونقدری خودش و اجیش داداش دوست داشتن اونقدر بهش لطف داشتن
البته داداش هم بیشتر از یه عمو همیشه رفیق بود براشون و کنارشون بود
وسنگ صبور همه دردهای مجردی و متاهلیشون بود
چقدر خوبه که خودش و لیلا کنارم بودن توی این سوگ
دیگه غروب رفتم ارایشگاه
البته ابروهام همون مدل پهن وکشیده برداشتم و اومدم خونه
زیر دست ارایشگر کم بود اشکام سرازیر شه
خودم با پای خودم رفته بودم ولی دوست نداشتم اصلاح کنم
هیچی دیگه شد
برگشتم خونه
نمیخوام به دخترا بگم تا 5شنبه که همو میبینم وقرار بریم بازار باهم
تکلیف کلاسم با تپل رو هم نوشتم منتظرم جواب بده کلاس رو شروع کنیم
شامم نخوردم هنوز
پاشم شام درست کنم
دیگه من برم شام درست کنم