توی این شهر من هرروز شاهد خشونت های خانگی هستم
اکثرا اقایون با خانمهاشون
یا خانمها با بچهاشون!
من ازصداشون قلبم می ایسته واقعا
مثل امروز هنوزم تپش قلب دارم
همسایه روبه روی با خانمش دعوا وسط کوچه!
در همه ی این دعواها یه چیزی مشترکه
دعوا میکنن کتک کاری بعد چندتااز آقایون همساده!
دقیقا همون هایی که در حق زن و بچه خودشونم خشونت دارن!
میان وساطت میکنن و آقا رو میبرن و سردش میکنن
و بعد غروب خانم آرایش کرده خنده بر لب با لباس شیک با اقا سوار ماشین میشه
و تو شهر تاب میخوره! انگاری اتفاقی نیفتاده!
شاید ضرب المثل زن و شوهر دعوا کنن ابلهان باور کنن هم ریشه در فرهنگ ما داره که خشونت
خانگی رو پذیرفتیم! ودقیقا باهمین تفسیر در این خشونت ها اکثرا میدونن ختم به آشتی میشه!
شوهر لیلا پزشک هست
میگه یه شبهایی که شیفت هستم اکثرا اورژانسی ها یا تصادفن یا دعوای خانوادگی
زن وشوهری!یه جوری زنه کتک میخوره که با امبولانس میارنش فکر کنید!
و همین خانم در اون خونه میمونه خونه ای که درش امنیت جانی نداره!
آخرین باری که با مرحوم دعوام شد یادمه چی بهم گفت
گفت من همیشه از اینکه پدرم نگاهی از بالا به پایین داشت به مادرم متنفر بودم
الان میفهمم حق با اون بوده!
فرهنگ ما فرهنگ خشونت باری هست درمورد زنها
و این موضوع برای من اهمیت وِیژه ای پیدا کرد
چون میدونستم ته تهش من هیچ وقت نمیتونم حقوق برابری رو در این زندگی تجربه کنم.
یه شب که مسافرت بوشهر بودم
و در یک جمعی دوسه سال پیش
بچها همه داشتن صحبت میکردن که اگر فلان کارو کنیم دوست پسرمون کتکمون میزنه!
در رابطه دوستی تو هم واقعا خانمهای ایرانی میذارن در حقشون خشونت بشه
البته این یه جامعه آماری بزرگی نبود ولی وقتی تو خوابگاه صحبت میکردم با فرهنگ های مختلف
دقیقا چنین موضوعی صحت داشت!
و خودمم شاهد یکی دوموردش بودم از آبروریزی جلوی در خوابگاه گرفته تا واقعا زدن و کبودن کردن پای چشم یکی از بچها
خود صدای بلند داد زدن و... هم جز خشونت حساب میشه تهدید شدن آتو دادن و....
واقعا من هنوز تن و جونم می لرزه از صدای دعوای امروز
بعد میبینم اینجا بالا شهر مشکلات مالی کمتر! امکانات زندگی بیشتر
اکثرا خونه رو خودشون مالک هستن و ویلایی هست کوچه ما
چرا یه مشاوره نمیرن؟ چرا واقعا؟ دعواها سر مسائل مالی نیست حقیقتا
سر بلد نبودن گفتگو هست و داد زدنه! همین و زورگو بودن
مثلا من فهمیدم چون صاحبخونه ام مورد خشونت بوده در کودکی و کتک زیاد خورده حتی تا بعد از فوت همسرش توسط خانواده
الان ارتباط برقرار کردن انسانی با آدمها رو بلد نیست!
وقتی بهش محبت میکنی لگد میپرونه
وقتی کاریش نداری و بی اهمیتی و در سکوت
یه مسائلی رو درست میکنه که منجر به خشم و ناراحتی بشه!
با همسایه ها همینه
تحویل نمیگیرنش تو سکوتن قهرن یه دعوا درست میکنه گیر میده مثلا تو اومدی از در خونه من رد شدی!
دختر دایی که دکتر روانشناس هست میگه یه خانمی اومده بود پیشم که شوهرم دیگه دوستم نداره!
بهش میگم از کجا؟ میگه دیگه کتکم نمیزنه! فکر کنید الگوی محبت گرفتن و نوازش این خانوم
چقد داغون بوده در خانواده اش که الان اینو نشانه محبت همسرش میدونه!